خلاصه ماشینی:
از نوشتههای راوندیو خواجه رشید الدین چنن بر میآید که در آخر سنه تسع و ستین و خسماء والده سلطان در میان زمستان از آذربایجان بهمدان بخواندن سلطان ارسلان آمده و چون هوا خوش شده سلاطن بآذربایجان حرکت کرده در عید اضحی سلطان با اتباک اعظم و سایرین در نخجوان و بر مرغزار پارسی بودهاند و بعد از چند روزی سلطان چهل روز بیمار شده و پس از فتح بمدت پنجاه روز در نخجوان بوده تا به تبریز رسیده و مادرش در نخجوان مرده و پس از یکماه اتابک عظیم نیز در نخجوان وفات یافته است.
دختر بزرگ او با شوهرش شهاب الدین در شروان بوده و گویا پس از چندی دخترش نیز مرده عبد المجید تک و تنها در شروان مانده است: الف: دریغ میوه جانم رشید کز سر پای به بیست سال در آمد بیک نفس بگذشت مرا ذخیره همین یک رشید بود از عمر نتیجه شب و روزی که در هوس بگذشت چو دختر آمدم از بعد این چنین پسری سرشک چشم من از چشمه ارس بگذشت چو دختر انده من دید سخت صوفی وار دولتش نام ساختم چو برفت ب: پیش بین دختر نو آمد من دید کافاتش از پس است برفت...
خاقانی در«تحفة المراقین»در سفر اول مکه بدست بوسی خلیفه المقتفی اشاره کرده مینویسد: بر دست خلیفه بوسه دادی بر چشمه دجله پر نهادی در سفر دوم مکه که بشرف قبول خلیفه المستضئی نائل شده در باره آستین بوسی خلیفه گوید: از نشاط آستین بوس امیر المؤمنین سعد اکبر بین مرا گوی گریبان آمده این قصیده برای تعیین تاریخ سال سفر دوم مکه خاقانی دارای اهمیت بس شایانی است و تا بحال از نظر محققین حیات و آثار خاقانی دور مانده و آنطوریکه لازمست مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته است.