چکیده:
با ورود فلسفه یونانی به کشورهای اسلامی و آغاز عقل گرایی اسلامی تشکیکاتی درباره حقیقت وحی اسلامی صورت گرفت و به همین دلیل فلاسفه اسلامی نظیر فارابی بر آن شدند که تعارض بین وحی اسلامی و عقل را حل کنند و به این ترتیب اولین تفسیر عقلانی از وحی را فارابی مطرح کرد و این نظریه پس از فارابی توسط ابن سینا تکامل یافت.در این مقاله ابتدا نظریه فارابی درباره وحی اسلامی و مقدمات مربوط به آن مانند انواع عقل و سایر قوای انسانی مورد بحث قرار گرفته و سپس تغییراتی که ابن سینا به این نظریه داده مورد توجه قرار گرفته و در پایان نقدهایی به این نظریه وارد شده است
خلاصه ماشینی:
"(همان، باب 25: 110-111) بنابراین، تا این جا معلوم شد که از نظر فارابی، نبی همان فیلسوف است که قوه متخیله او نیز کامل شده و چیزهایی در بیداری میبیند و میشنود (همان، باب 27: 121) وی در فصل 31 کتاب فصوص الحکمه، ویژگی سومی را برای نبی بر میشمرد که به قوای محرکه و عملی او مربوط میشود.
تفاوت دوم : اگرچه ابن سینا مانند فارابی معتقد است که در انبیا قوه ی متخیله به جواهر مجرده متصل می شود و حقایق را از آنها گرفته به حس مشترک می ریزد و به این ترتیب گمان می کند که کسی را می بیند یا چیزی را می شنود، با این همه وی بر آن است که قوه متخیله به عقل فعال متصل نمی شود: بلکه به نفوس اجرام سماوی می پیوندد و اخبار غیبی و حوادث آینده را از آن ها می گیرد.
به عبارت دیگر، از نظر فارابی آنچه از اتصال عقل مستفاد به عقل فعال بهدست میآید آگاهی عقل مستفاد به تمام علوم کلیه وجزئیه واخبار غیبیه بود، ولی درتبیین ابنسینا، حاصل این اتصال – که با قوه حدس نبی صورت میگیرد – تنها علم به امورکلی است وآگاهی از امور جزیی واخبار غیبی وحوادث آینده ازاتصال قوه ی متخیله به نفوس اجرام سماوی حاصل می شود."