خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) [تصویرگری] تند رفتنش معنی داشت [برای علی نامور که دهم مرداد تصویرگرها را تنها گذاشت] تهمینه حدادی 1 قرار شد برویم پارک لاله،زیرانداز بیندازیم و کارگاههامان را در هوای آزاد برگزار کنیم.
نمیدانم چرا از بین همهء آنها،کارگاه تصویرگری را انتخاب کردم و اصلا چه لزومی داشت علی نامور موقع سلام و احوالپرسی جلوی پایم بلند شود و حال خواهرم(هدا حدادی)را بپرسد و بگوید:«وظیفه دارم هروقت جایزهای میبرد به او تبریک بگویم؛اما نمیشود.
باید باور میکردم که او شنبه آمد اینجا،که یکشنبه رفته بود و آخرین تصویرگریاش را تحویل"سروش کودکان"داده بود،که همین دیروز پژمان رحیمیزاده را دیده بود توی یک کتابفروشی و پریده بود و او را ترسانده بود و بعد راهش را کشیده بود و رفته بود،بعد از گفتن این جمله:«اومده بودم بترسونمت و برم!»رحیمیزاده گفت:«واقعا از شنیدن خبر فوت نامور ترسیدم!»همگی ترسیدیم؛همگی."