خلاصه ماشینی:
"در آنجا سرامیک درس میدادم و تا آنجا که یادم میآید،آقای فیاض کلاس طراحی را اداره میکرد.
سال 8531 وقتی به هنرکده هنرهای تزئینی(دانشگاه هنر فعلی)آمدم،فیاض آنجا بود.
او در آنجا با گل کار میکرد؛مجسمه میساخت و آنها را میپخت.
چندسال بعد،وقتی تلاش کردیم دوسالانههای سفال را راه بیندازیم،به واسطهء تجربههایی که از فیاض در کار با گل دیده بودم،خواستم آثارش را برای نمایشگاه بیاورد.
مجسمههایش فوقالعاده است،اما او آدمی نبود که برای آثارش فلسفه ببافد.
به دلایلی از این دست،او هرگز آنطور که شایستهء آثارش بود،دیده نشد.
فیاض،علاوه بر کار گل،روی مس هم کار میکرد و با آن نقش برجستههای خاصی میساخت که آنها را دوست دارم.
بسیار نازنین بود و در یک کلام انسان بود باور دارم،هنرمند نخست باید انسان باشد.
گفتم در زمانهای زیست که به دلایلی دیده نشد؛ اگر بتوان به نحوی یادش را زنده نگه داریم،خوب است.
خوب است این تلاش را گرامی داریم."