خلاصه ماشینی:
حضرمى با همراهى غلامش مسافرت مىكرد چون دير شده بود و مىترسيد قبل از غروب آفتاب به منزلش ندسد لذا امر كرد آفتاب از حركت باز ماند تا آنها در روز روشن به مقصد خود برسند.
آفتاب از حركت ايستاد تا اينكه آنها به مقصدشان رسيدند.
حضرمى روى به خادم كرد و گفت آيا زندانى را آزاد نمىكنى؟خادم به دستور ايشان امر كرد تا آفتاب به سير خود ادامه داد تا غروب نمود و شب فرا رسيد و هوا تاريك شد.
9 از اين قبيل خرافات و افسانهها و اوهام در تمام فرق اسلامى فراوان است براى فرار از اطناب از ذكر آنها صرف نظر مىشود،آيا چطور شد مسلمانان با اينهمه ميراث عظيم معنوى زير بار خرافات و اوهام رفتند با اينكه عقايد اسلامى بسيار ساده و روشن و نزديك به فهم عامه است چرا آنها را ترك كرده از پس خرافات و افسانهها رفتند جواب اين سئوال بسيار مشكل است و نمىتوان به آسانى داد!
5 آزادى و حقوق بشر در جهان هستى بهتر از آزادى نيست#كه از او گلشن هستى همه پربرگ و بر است حق آزادى در ذكر حقايق حقّى است#كه بدان راز سرافرازى هر قوم در است حقّ آزادى از صدمت و آزار و عذاب#از حقوقى است كه شمشير ستم را سپر است هست از آنجمله يكى هم به جهان حقّ دفاع#كه به ديوان عدالت همهگه جلوهگر است بردگى درخور حيثيّت انسانى نيست#كاين نمودارى از انديشۀ عصر حجَر است هيچكس را نتوان داشت به تبعيد و به پند#از ره خودسرى و زور كه نامفتخر است آدمى از ز پى كوچ و اقامت حقّى است#كه بسى محترم اندر سفر و در حَضَر است متّهم را نتوان همچو بزهكار شمرد#تا نه محكوم بود تهمت او بىاثر است هركسى را بود اين حقّ كه به آزادى تام#بهر تحصيل فنون در پى كسب هنر است هركسى راست ز امنيّت جمعى حقّى#كه بدان خاطرش آسوده ز بيم خطر است گر نباشد به جهان محترم اين جمله حقوق#سعى انسانى ز پى صلح و سعادت هدر است اديب برومند»