خلاصه ماشینی:
"(2) ایران یکی از ارکان سیاست کورش، آن بود که برای ملل و اقوام مختلفی که اجزای امپراتوری او را تشکیل میدادند، به آزادی عقیده دینی و عبادت، معتقد بود؛ این خود میرساند که بر اصل اول حکومت کردن بر مردم آگاهی داشت و میدانست که دین از دولت نیرومندتر است.
مثلا درباره جمشید میخوانیم: منم گفت با فره ایزدی همم شهریاری و هم موبدی بدان را ز بد، دست کوته کنم روان را سوی روشنی ره کنم (2) و درباره منوچهر: همه پهلوانان روی زمین بر او یکسره خواندند آفرین که فرخ نیای تو این دید راه تو را داد آیین تخت و کلاه تو را باد، جاوید تخت روان همان تاج و هم فره موبدان (3) پادشاهان تاریخی ایران باستان نیز بین رهبری دینی و سیاسی جمع میکردند؛ مثلا اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، یک روحانی زردشتی بود و در فرمانهای رسمی، خود را «اردشیر موبد» میخواند.
به سخن بزرگان ایران در حضور خسرو پرویز توجه کنیم: همه مهتران خواندند آفرین که بی تاج و تختت مبادا زمین بهی زان فزاید که تو به کنی مه آن شد به گیتی که تو مه کنی که هم شاه و هم موبد و هم ردی مگر بر زمین سایه ایزدی (3) چند سال بعد، یکی از موبدان به نام «رادوی» هنگام انقراض سلسله ساسانی به دست مسلمانان، رابطه دین و سیاست را این گونه بیان کرد: چنان دان که شاهی و پیغمبری دو گوهر بود در یک انگشتری (4) سرانجام اینکه پیوند دین و سیاست در متون مقدس زردشتی چنین ترسیم شده است: در آیین بهی، پادشاهی دین است و دین پادشاهی..."