چکیده:
حسین بشیریه داود مهدوی زادگان بشیریه مباحث مربوط به دوره پیش از انقلاب اسلامی (1357) را به دو مبحث «ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه های حاکم در دوره پهلوی» و «زمینه های اجتماعی و اقتصادی پیش از بسیج انقلابی»، محدود کرده است. مبحث دوم را به فصل بعد واگذار می کنیم. طرح این مبحث (ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی)، می بایست مبتنی بر مباحث «جامعه شناسی سیاسی» یا «انقلاب و بسیج سیاسی» باشد. اما در آن جا چنین بحثی به طور مستقل عنوان نشده است. در بسیج سیاسی از ایدئولوژی بسیج، سخن رفته است و در جامعه شناسی سیاسی، محور مباحث، بررسی نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی و پایگاه اجتماعی رژیم های سیاسی است. البته به تبع پایگاه اجتماعی رژیم ها، نظام های سیاسی مطلقه، محافظه کار، لیبرال دموکراسی، فاشیسم و رژیم های چپ گرا؛ مورد بررسی قرار گرفته است. ولی اگر بتوان بر تمام این نظام های سیاسی مدرن، نام «ایدئولوژی» گذاشت، تمام آن ها پاسخی برای عبور از بحران های اقتصادی و اجتماعی غرب جغرافیایی بوده است. بنابراین، نمی توان مبنای مناسبی برای تحلیل ایدئولوژی سیاسی گروه های حاکم در عصر پهلوی باشد. علاوه، مبحث «فرهنگ سیاسی گروههای حاکم» نیز در جامعه شناسی سیاسی، طرح نشده تا با استناد به آن از فرهنگ سیاسی گروه های سیاسی در عصر پهلوی بحث شود. از این رو، نویسنده مجبور است به پژوهش های مستشرقین رو آورد. فرهنگ سیاسی گروه های حاکم در دوره پهلوی، مبتنی بر نگرش پاتریمونیالیستی (پادشاهی، موروثی، سنتی) است که به دلایل عمیق تاریخی و اجتماعی و روان شناسی، ریشه در «شیوه استبداد شرقی» دارد. (جامعه مدنی: 29) مطابق این فرهنگ، مردم، اتباع حاکم تلقی شده و حقی برای رقابت و مشارکت سیاسی ندارند. فرهنگ «تابعیت» مقابل فرهنگ «مشارکت» است که در جوامع مدنی غرب وجود دارد. بر طبق این فرهنگ، «سیاست اغلب به معنای فن» از میدان به در کردن دشمنان و رقبا» تلقی شده است تا به عنوان هنر جلب همکاری و سازش» (ص 30) حاکم از عنصر سنت و مذهب، قداست می گیرد ولی حدود سنت و مذهب، مانع «خودکامگی» وی می شود. (ص 31) در فرهنگ سیاسی تابعیت، رفتارهای سیاسی افراد، ترکیبی است از فرصت طلبی، انفعال، کناره گیری، اعتراض پنهان و ترس، بدبینی سیاسی، بی اعتمادی، احساس عدم امنیت، سوءاستفاده بین افراد و چاپلوسی. «چنین فرهنگی، توانایی افراد در همکاری و اعتماد به یکدیگر را تضعیف می کند و بعید است که گروه های حاکمی که در فضای چنین فرهنگی پرورش یافته باشند، بتوانند نسبت به گسترش مشارکت و رقابت در سیاست، دیدگاه مساعدی از خود نشان دهند» (ص 32). چند پارگی های فرهنگی در تداوم فرهنگ سیاسی تابعیت و ممانعت از گسترش تفاهم و تساهل و هم پذیری گروه های اجتماعی نیز شده است. شکاف میان گروه های «سنت گرا» و گروه های «مدرنیست» نمونه ای از همین چندپارگی های فرهنگی است.
خلاصه ماشینی:
"حال باید بحث را کمی عمیقتر نموده تا معلوم گردد که آیا بهراستی فرهنگ سیاسی «تابعیت»، ریشه تاریخی دارد یا یک پدیده مدرنیست که بر ما ایرانیان تحمیل شده است؟ بشیریه در مقدمه همین فصل (ص 29) به خواننده این توجه را داده که «در هر جامعهای، ایدئولوژی و نگرش سیاسی گروه حاکم و یا به سخن دیگر گفتمان مسلط ـ قطع نظر از اینکه از چه سرچشمههایی پدید آمده باشد ـ نقش بسیار تعیینکنندهای در توسعه سیاسی دارد».
گرچه، پژوهشگران آمریکایی ـ بنابر توضیحی که بشیریه داده است ـ کوشیدهاند این نوع فرهنگ سیاسی را به همه ایرانیان نسبت دهند، لیکن جامعه آماری و مورد مطالعه آنان، از تمام اقشار مختلف ایرانی نبوده که صرفا منحصر است به طبقه متوسط و نخبگان سیاسی حاکم.
(جامعهشناسی سیاسی: 336) از سوی دیگر، به دلیل غیر دینی بودن دولتهای مدرن، گرچه دولت مطلقه پهلوی در ابتدا روی کار آمدنش، تظاهر به مذهبی بودن میکرد تا از این طریق در میان مردم «قداست» کسب کند؛ لیکن بهتدریج که پایگاه اجتماعی سکولار خود را مستحکمتر میدید، از محدود شدن به حدود سنت و مذهب، بیشتر فاصله گرفته بود.
(جامعهشناسی سیاسی: 244) حتی در دوران حکومت جبهه ملی دکتر مصدق که در اثر ائتلاف میان احزاب عمده طبقات متوسط قدیم و جدید به قدرت رسیده بود؛ دیری نپایید و در نتیجه آیةالله کاشانی و حزب مجاهدین اسلام [فدائیان اسلام] از جبهه ملی کناره گرفتند (همان: 245) البته، حذف دشمنان توسط گروههای حاکم، محدود بر علما و فقها نبود بلکه عدم تحمل آنان شامل روشنفکران اسلامی نیز شده بود."