چکیده:
عرفان یعنی خداشناسی از راه دل و خداپرستی از روی محبت و سیاست یعنی علم و عمل رسیدن به حکومت و حفظ آن. و حکومت هم عبارت است از
تدبیر اجتماع. این دو، اگرچه در نظر اول با یکدیگر بیارتباط مینمایند، در واقع با هم نسبت دارند و بر هم تأثیر مینهند. این تأثیر در بعضی جهات متقابل، و
در برخی دیگر یکطرفه، و نیز هم مثبت و هم منفی است. و همه اینها در این مقاله در سه نسبت حفاظت، تکمیلکنندگی و بازدارندگی، جمع و مورد بحث واقع
شده است.
خلاصه ماشینی:
"مقصود اینکه اگر حاکم میخواهد به حیات معنوی مردم نیز نظر داشته و از آن غافل نباشد ـ که باید هم چنین باشد و این امر البته در نسبت با جوامع گوناگون متفاوت است ـ این حیات را در ارتباط با حیات مادی و دنیایی مردم مد نظر قرار میدهد و در همه حال، فراموش نمیکند که او رهبر یک جامعه انسانی است که در دنیا با همه لوازم و توالی و مقارناتش زندگی میکند.
مقصود ما آن نیست که این دقایق تربیتی باید در برنامههای سیاسی و حکومتی مورد نظر قرار گیرد و نمیخواهیم عرفان را با سیاست خلط کنیم؛ اما مسأله این است که یک رهبر سیاسی ایدهآل و یک حاکم به معنی کامل ـ به ویژه از نظر اسلام ـ هرگز نمیتواند حیات معنوی انسانها را از نظر دور بدارد و از تعریف انسان از منظر عرفان که تعریف واقعی انسان نیز همان است، غافل باشد.
(10) حال خواه این معنی در آیه باشد خواه نباشد، اینکه رهبر امت اسلامی باید واجد هر دو مقام جمع و تفرقه و دارای هر دو مرتبت عرفان و سیاست باشد، موضوعی است از نظر منطق اسلام، مسلم و مؤید به دلایل محکم در قرآن و حدیث و امام علی علیهالسلام نیز به منزله یک ولی و یک رهبر کامل چنین بود."