چکیده:
مساله توسعه علوم انسانی، مسالة چندتباری و چندعاملی است. از این رو تأکید بر برخی
علل و موانع را نباید به معنای نفی دیگر عوامل دانست. در میان موانع مختلف رشد
دانشهای انسانی به تحلیل موانع روششناختی بسنده میکنیم و آن را معطوف به جریان
رشد علوم انسانی در جامعة معاصر خود مورد تحقیق قرار میدهیم. در آمیختن مشکل و
مساله، تحویلینگری، اخذ مساله نما به جای مساله، اخذ نظریه به جای فرضیه، در
آمیختن مرز علوم، حصرگرایی روششناختی و فقدان الگوی پژوهشی برای تحلیل مسایل
چندتباری هفت مانع عمده در راه رشد و توسعه علوم انسانی است. هر یک از این موانع،
خود معلول عواملیاند و دارای آثار زیانبار، اما آن چه در این مقاله مورد تأکید است
اشاره به شیوههای عبور از این هفتخان وادی علم است که به صورت قواعد راهبردی
ارایه میشود.
The development of human science is a multigen¬erational and multifactorial question.
Therefore، emphasizing on some factors and obstacles does not to deny the importance of other factors. Among many obstacles to the growth of the humanities، we confine ourselves to the analysis of methodological obstacles and examine them in accordance to the development and growth of human science in our contemporary society. The fallacy of problem and question، reductionalism، confusion over what is problem and what seems to be problem، mixing theory with hypothesis mixing the frontiers of science، methodological exclusiv¬ism، and lack of a research model to assess the multigenerational problems are the seven major ob¬stacles to the development and growth of social science. Each of these obstacles is itself the result of other factors and has their own adverse effects. The central issue in this paper is to suggest the methods، which are presented as strategic laws، to pass the above seven obstacles to the progress of knowledge.
خلاصه ماشینی:
"در آمیختن مشکل و مساله، تحویلینگری، اخذ مساله نما به جای مساله، اخذ نظریه به جای فرضیه، در آمیختن مرز علوم، حصرگرایی روششناختی و فقدان الگوی پژوهشی برای تحلیل مسایل چندتباری هفت مانع عمده در راه رشد و توسعه علوم انسانی است.
به عنوان مثال، تمایز مشکل (difficulty) و مساله (problem) برای بسیاری از محققان علوم انسانی به صورت منقح مورد تأمل قرار نگرفته است و یا روششناسی تحلیل مسایل چندتباری(multiple-origens) روشن نشده است.
در میان پژوهشهایی که با مواجهة محقق با معضله آغاز میشوند، غالبا به تمایز مهم مشکل و مساله توجه نمیشود و این امر ناکامی و بیحاصلی بسیاری از تحقیقات حوزة علوم انسانی را تبیین میکند.
مراد از حصرگرایی روششناختی آن است که محقق پس از وقوف به این که مساله مورد تحقیق وی مثلا به روانشناسی متعلق است، خود را به چارچوب نظری، قواعد، مبانی، نظریهها و ابزارهای همین دانش محدود کند و نسبت به رهیافتها و رهآوردهای دیگر علوم موضع انکار و نفی اخذ کند.
** همان گونه که در طرح مساله اشاره شد مقیاس مطالعه پایانامههای تحصیلی کارشناسی ارشد و دکتری، طرحهای تحقیقاتی، مقالهها و کتابهای منتشر شده در حوزة علوم انسانی است خطای اخذ مسایل در مساله واحد (مغالطة پرسش مرکب) میشوند و از این روی، از تشخیص دقیق و حل مساله همچنان ناتوان میمانند.
(رخنة پنجم) شش، در میان کسانی که به تبارشناسی مساله به دقت میپردازند و به درستی درمییابند که مساله تحقیق به کدام دانش از علوم انسانی متعلق است، گروهی تعلق به گستره را به خطا، به معنای حصرگرایی روششناختی تفسیر میکنند و خود را از مطالعات دیگر دانشها و رهآورد سایر رویآوردها محروم میسازند."