چکیده:
این مقال بر آن است که آرای ابن رشد را در خصوص اصل علیت مورد مداقه قرار دهد.
ابن رشد، انکار علیت را به دلیل ناسازگاری با عقل و اختلال منطق فهم و علم، نامعقول
دانسته، تقسیم علت فاعلی به بالطبع و بالاراده را غیر دقیق و و تقسیم به طبیعی و
الاهی را نادرست می داند. مؤلف ، موارد نیازمندی معلول به علت را بیان ، و قاعده
الواحد را از نظر ابنرشد یک خرافه ارزیابی می کند. این مقال، ابن رشد را به سبب
نکته سنجی های ظریف و دقیق در موارد گوناگون، فیلسوف و نه شارح به شمار
می آورد، و به برخی از نکات میپردازد.
This paper aims at scrutinizing Ibn Rrushd’s views on the causality. Ibn Rushd is of the view that denial of causality due to its allegedly inconsistency with reason and distorting the logic of perception and knowledge is irrational، and the division of efficient cause، into bil taba and bil eradah is an inexact division and the classification of causes into natural and divine is inappropriate. The author، points out a number of evidents revealing the fact that effects are needy to cause. He assesses the unity rule in Ibn Rrushd’s view as a superstition. The author concludes that Ibn Rrushd’s delicate and deep thoughts makes of him rather a philosopher than a commentator.
خلاصه ماشینی:
"ابنرشد میگوید: فیلسوفان محقق رابطه جهان برین را با خداوند، چنین رابطه ای می دانند؛ چه رسد به جهان پایین، و مخلوقات، با مصنوعات ازاین جهت فرق دارند که وجود مصنوعات با عدم همراه نیست؛ بدین جهت در بقای خود نیازمند علت نیست و اگر وجود جهان را آمیخته با قوه و عدم در نظر نگیریم، در بقایش نیازمند علت نخواهد بود؛ زیرا موجود بالفعل کامل، نیازی به علت ندارد، مگر آن که جوهر این موجودیت را عینا اضافه و نسبت به علت بدانیم؛ در حالی که جهان هستی یک حقیقت جوهری است که با علت خود نسبت دارد، نه این که موجودیت آن عین همین نسبت و اضافه باشد؛ (همان: ص117) بنابراین، چنین موجودی، فقط در صورتی که در حرکت باشد، نیازمند فاعل خواهد بود.
از نظر ابنرشد، انکار تأثیر محسوسات در یکدیگر، سفسطه است و کسی که چنین سخنی بگوید، یا زبانش با آنچه در ذهن و عقل به آن معتقد است، یکی نیست یا گرفتار شبهة سوفسطایی شده است؛ (همان: ص350 و 351) سپس ادعای خود را با ادلة ذیل توجیه میکند: یکی اینکه اگر علیت را در محسوسات نپذیریم، نمیتوانیم به این اصل برسیم که: «هر فعلی فاعلی دارد»، و اگر کسی به این دلیل که در چند مورد، از علل مؤثر اطلاع ندارد، این اصل را مورد تردید قرار دهد، باید بداند که مجهول بودن اسباب در چند مورد، اعتماد ما را بر علیت و سببیت که آن را عملا مشاهده میکنیم، کم نمیکند؛ بنابراین، هر جا که سبب مجهول باشد، به طور طبیعی در جست و جوی آن خواهیم بود که بشناسیم."