چکیده:
تحول در علم کلام-همانند علوم دیگر- به صورت کمی و کیفی رخ داده است. یعنی هم مسایل
کلامی به تدریج افزایش یافته است و هم در مبانی، روشها و نگرشهای کلامی تحولاتی
پدید آمده است. این تحولات در دنیای جدید ویژگیهایی دارد که بدان جهت با نام «
کلام جدید » شناخته شده است و از آن در برابر کلام قدیم یا سنتی یاد میشود.
خاستگاه این تحول و تجدد جهان غرب پس از عصر رنسانس ودر دوران مدرنیته و پست
مدرنیته است. تحولاتی که در عرصههای مختلف فلسفی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی رخ داد
الاهیات مسیحی را با چالش های جدی روبرو کرد و عکسالعملهای متفاوت متکلمان مسیحی
را برانگیخت. گروهی از آنان با روشهایی متفاوت برآن شدند تا از طریق بازنگری
آموزههای دینی و تبیین آنها متناسب با فضای فکری و فرهنگی جدید دین را به گونهای
عرضه کنند که برای بشر جدید قابل فهم و پذیرش باشد و بدین صورت الاهیات جدید مسیحی
پدید آمد. شلایرماخر، رودلف بولتمان و پل تیلیش از جمله متکلمان جدید مسیحیاند که
هر یک روش و نگرش ویژهای را در الاهیات مسیحی مطرح ساختند.
تحولات جدید در عرصه فرهنگ، سیاست، فلسفه، و دیگر شئون جامعه بشری به تدریج به جهان
اسلام راه یافت و چالشهای مشابهی را در برابر کلام اسلامی مطرح ساخت و عکس
العملهای متفاوت متکلمان اسلامی را برانگیخت. گروهی به این دلیل که این تحولات
ریشه در جهان غرب و عالم مسیحیت دارد آنها را نامشروع دانسته و هرگونه بحث و
گفتوگوی علمی در این باره را ناروا انگاشتهاند. گروهی دیگر با این توجیه که این
تحولات محصول رشد علمی و فکری بشر جدید است یکپارچگی آنان را پذیرفته و بر آن شدند
تا آموزههای دینی را بر اساس آنها تفسیر کنند و اگر قابل تفسیر نبود آنها را کنار
بگذارند. عدهای دیگر روش التقاط را برگزیدند. اما نخبگانی چون علامه طباطبایی و
استاد مطهری بر آن شدند تا ضمن ارج نهادن به این تحولات مثبت در عرضه دانش تجربی
مسایل سیاسی و اجتماعی کاستیهای فلسفی و کلامی غرب را برملا سازند و بابهرهگیری
از مبانی فلسفی و کلامی اسلامی راهی معتدل و معقول را فراروی بشر جدید قرار دهند تا
ضمن بهرهمندی از مزایای علمی و سیاسی جدید حریم دین و آموزههای اصیل و حیاتی را
پاس دارد و علم و دین، تخصص و تعهد، پیشرفت و معنویت، دنیا و آخرت را در کنار
یکدیگر بنشانند.
Changes in theology، like other sciences، have occurred quantitatively and qualitatively، namely theological problems have gradually increased، as well as some changes that have occurred in foundations، methods and standpoints of theology. These changes have some specifications in the modern world، for the reason of which we know it as modern theology، contrasted with the old or traditional theology. These changes and modernity have their origins in the West after the Renaissance and the modern and post- modern eras. The changes that occurred in various aspects: philosophic، cultural، political and social، faced the Christian theology with some serious challenges، and caused the Christian theologists react differently. Some of them decided to present religion، using different methods، through considering religious doctrines and explaining them، appropriate to the modern spiritual and cultural atmosphere، so that the modern man could understand and accept it، and thus the modern theology was born. Friedrich Schleiermacher، Rudolf Bultmann and Paul Tillich were among the modern Christian theologists، who each presented a specific method and approach in the Christian theology.
The new changes in the realm of culture، politics، philosophy، and other aspects of human society gradually entered the Muslim world and challenged the Islamic theology in the same way، and caused the Muslim theologists to react differently. Some argued that these changes have originated in the West، so they are illegitimate and it is not right to talk about and discuss them at all. Others decided to interpret the religious doctrines according to the changes، believing that the changes are the outcome of the intellectual and scientific development of modern man، and therefore are a part of them، and if the doctrines are not interpretable، put them aside. Some others chose eclecticism. However، some members of the intellectual elite such as Allamah (Savant) Tabatabaei and Master Motahhari chose to welcome these positive changes in the realm of empirical sciences and political and social problems and reveal the philosophical and theological shortcomings of the West. They chose to show the modern man a wise and moderate way، using the Islamic Philosophical and theological foundations. This approach helped them to guard the bounds of religion and true revelational doctrines، together with benefiting themselves of the modern scientific.
خلاصه ماشینی:
"اما نخبگانی چون علامه طباطبایی و استاد مطهری بر آن شدند تا ضمن ارج نهادن به این تحولات مثبت در عرضه دانش تجربی مسایل سیاسی و اجتماعی کاستیهای فلسفی و کلامی غرب را برملا سازند و بابهرهگیری از مبانی فلسفی و کلامی اسلامی راهی معتدل و معقول را فراروی بشر جدید قرار دهند تا ضمن بهرهمندی از مزایای علمی و سیاسی جدید حریم دین و آموزههای اصیل و حیاتی را پاس دارد و علم و دین، تخصص و تعهد، پیشرفت و معنویت، دنیا و آخرت را در کنار یکدیگر بنشانند.
اکنون سؤال این است که چگونه کلام و مذهب بدون تکرار و استمرار عقاید پیشین میتواند ادامه یابد؟ نوگرایی برای محتوا و روش کلام و خداشناسی چقدر اهمیت دارد؟ آیا ممکن است دین بدون تغییر اساسی در نگرشها و مبانی خود بتواند با نوگرایی و تجددطلبی سازگاری یابد؟ متکلمان مسیحی در برخورد با این تحولات، روشهای متفاوتی را برگزیدهاند: 1- گروهی میکوشند کلام سنتی را احیا و حفظ کنند، بدون این که به تحولاتی که در زندگی و اندیشه مردم جهان رخ داده و نظر آنها را نسبت به مسیحیت دچار تحول ساخته، توجهی نشان دهند.
البته، مقصود این نیست که متکلم از پذیرش یک رأی فلسفی یا معرفتشناسی یا علمی خاص ناگزیر است، و فیالمثل در مورد نظریه تکامل راهی جز قبول آن ندارد، بلکه مقصود این است که نمیتواند نسبت به آراء فلسفی و علمی و معرفتهای بروندینی بیتوجه و بیاعتنا باشد، و برای آنکه بتواند به رسالت کلامی خود جامه عمل بپوشاند باید موضع خود را درباره آنها روشن سازد."