چکیده:
فرض بر آن است که دیدگاه به «تاریخ» و سنت تاریخنویسی و بر مبنای این دو، نگاه
نظری و تأملی به تاریخ که از آن اصطلاح «فلسفه تاریخ» را اراده میکنیم، به دو
دوره کلی قدیم و مدرن (جدید) قابل تقسیم است. در دیدگاه قدیم و سنتی، «تاریخ» نه
امری منحاز و مستقل از «وجود»، بلکه یکی از شئوون و جلوههای هستی و اغلب مظهر و
مجلای اراده الوهی تلقی میشد؛ درحالیکه در دیدگاه جدید و برآمده از قرن هیجدهم
میلادی و عصر روشنگری اروپا، «تاریخ» مستقل از عالم و در نسبت با آگاهی فاعلشناسا
و اراده جزئی تحلیل و تفسیر میشود. در واقع آنچه در دیدگاه اصیل سنتی به اراده کلی
و فطرت عالم نسبت داده میشد، در نظرگاه مدرن به فاهمه و عقل آدمی نسبت داده میشود
و طبیعی است این اختلاف در مبنا، تمایز در روش و نتایج هم به بار خواهد آورد.
در این مقاله ضمن بیان چگونگی شکلگیری دیدگاه جدید درباره تاریخ و تمایزهای
آن با ادوار پیشین، به برخی ویژگیها و مختصات نگاه به تاریخ بر مبنای اندیشه دینی
نیز پرداخته خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"تاریخ دریافت: 18/3/85 تأیید: 29/3/85 شاید نزد کسی که در ابتدا با واژة «فلسفه تاریخ» مواجه میشود، تعریف و تبیین مستقل دو واژه «فلسفه» و «تاریخ» و سپس پیوند میان این دو بتواند به فهم و درک واژه مرکب «فلسفه تاریخ» مدد رساند؛ البته بهطور منطقی چنین کاری خطا و ناصواب نیست؛ ولی همیشه و همه جا تحلیل و تجزیه کلمات و اصطلاحات به اجزای مقوم آن نمیتواند مفید معنای واقعی آن باشد؛ به ویژه آنکه پدید آمدن و ظهور برخی اصطلاحات به توافق و اجماع اهل ادب و زباندانان ربطی ندارد؛ بلکه در نسبتی که با عصر و زمان یافته است، معنا و مفاد خود را مییابد یا بهتر بگوییم نشانهایی است از روابط و نسبت خاص آدمیان با عالم و پیرامون خود و علامتی از نوع نگاه بشر به ساحتهای درونی و بیرونی خویش است.
بیوجه نبود که آگوست کنت در طبقهبندی ادوار آگاهی، دین و الاهیات و اسطوره (و حتی فلسفه) را مقدمهای برای ظهور علم پوزیتیو معرفی کرد و درواقع بر این معنا تأکید داشت که حداکثر اعتبار گذشته در آن است که تمهیدهای ظهور امر کنونی را فراهم سازد، نه اینکه گذشته بتواند بهطور مستقل برای خود اعتباری داشته باشد؛ پس تاریخ و تاریخنویسی جدید برحسب ضوابط آگاهی و فهم فاعل شناسا معنا مییابد؛ یعنی حوادث و جزئیات امور ابتدا در طرح ذهنی و آرمانی بشر قرار میگیرد؛ سپس به زبان و تحلیل بشر راه مییابد."