چکیده:
سئوالی محوری در فلسفة ذهن و علوم شناختی مطرح است که: تا چه حدی دو شخص باید یک واژه را بهطریق یکسانی بفهمند، برای آنکه مفهوم یکسانی را بهواسطة آن واژه بیان کنند؟ یک پاسخ کلگرایانه که برجرفته از رأی کواین و ویتگنشتاین است، بیان میدارد که فهم آنها بایستی یکسان باشد. اما نظریه غیرکلگرایانه دیگری که توسط «برج» ارائه شده است تأکید دارد که یک فهم حداقلی برای آنکه دو شخص مفهوم یکسانی را بهواسطه یک واژه بیان کنند کافی است.
مقاله حاضر ارتباط بین پزشک و بیمار را از دیدگاه «کلگرایی معنایی» و نظریه «غیرکلگرایانة تملک مفهوم» مورد بحث قرار میدهد و نشان میدهد که فهمی حداقلی برای ایجاد رابطه بین پزشک و بیمار مطلوبتر از دیدگاه کلگرایانه است.
خلاصه ماشینی:
"احمدرضا همتی مقدم*اشاره سئوالی محوری در فلسفة ذهن و علوم شناختی مطرح است که: تا چه حدی دو شخص باید یک واژه را بهطریق یکسانی بفهمند، برای آنکه مفهوم یکسانی را بهواسطة آن واژه بیان کنند؟ یک پاسخ کلگرایانه که برجرفته از رأی کواین و ویتگنشتاین است، بیان میدارد که فهم آنها بایستی یکسان باشد.
»[8] (Block, 1998) بعد از گسترش علوم شناختی، «کلگرایی معنایی» بهطور وسیعی بهکار گرفته شد، براین اساس که معنایی که شخص از یک واژه مد نظر دارد مفهومی است که او با فهمیدن آن واژه بهکار میبرد و البته اعتقاداتش را نیز بدین طریق بیان میکند.
پس میتوان «کلگرایی معنایی» را اینگونه تعریف کرد: «دو شخص مفهوم یکسانی را از یک اصطلاح معین استنباط میکنند، اگر و تنها اگر آن اصطلاح را از طریق یکسانی بفهمند»[9] (Peacocke, 1997, 227) سئوال اساسی این است که «روش یکسان» به چه معنا است؟ روش و طریق یکسانی که پزشک و بیمار یک اصطلاح را بفهمند تا مفهوم یکسانی را بیان کنند کدام است؟ اگر بدین معنا است که بیماران باید فهم تخصصی اصطلاحات پزشکی را فرا بگیرند البته غیرعقلانی و بسیار مشکل است.
درنتیجه اگر اعتقادات بیمار کلگرایانه و در زمینة اجتماعی او تعیین میشود پس مفاهیمی نیز که بیانکنندة اعتقادات او هستند، بهصورت کلگرایانه تعیین میشوند و اگر یک زمینه و بافت کلی مفاهیم را معین میکند پس دو شخص برای بیان مفاهیم یکسان باید در زمینة یکسانی باشند و این مستلزم آن است که آنها باید واژهای را که برای بیان آن مفهوم بهکار میبرند، به طریق یکسانی فهمیده باشند."