چکیده:
کوهن در این مقاله نقاط اختلاف نظر و اشتراک خود را با پوپر توضیح میدهد. هر دو بر نقش تاریخ تاکید دارند و پیشرفت علم را انباشت نمیدانند و علم را فرایندی انقلابی تلقی میکنند. نقد پوزیتیویسم کلاسیک هم از نقاط اشتراک نظر آنها است. کوهن همچنین به پارهای از اختلاف نظرهایش با پوپر هم اشاره میکند و دیدگاه او را به نقد میکشد. این مقاله مقایسه تطبیقی جالبی را میان این دو دیدگاه فراهم میآورد.
خلاصه ماشینی:
"(I) از میان بنیادیترین موضوعاتی که من و سرکارل بر آنها توافق داریم، تأکید ما، بر این موضوع قرار گرفته است که هرگونه تحلیل در مورد پیشرفت و تحول معرفت علمی، باید روشی را که علم در عمل بهکار بسته است، مهم قلمداد کند.
به هر حال، این امور ابعاد یا دلایل چیزی است که در جای دیگر «پژوهش برجسته و خاص» خواندهام، کاری که در آن دانشمندان بسیاری از ویژگیهای مورد تأکید سرکارل را نشان میدهد، ولی حداقل در گذشته تنها بهطور ادواری و تحت شرایط کاملا خاص در هر تخصص علمی مطرح شده است.
این معرفت درباره قوها و تشخیص ویژگیهای فعلی مربوط به آن است که سه پرسش دربارة آن مطرح خواهم کرد: (الف) تا چه اندازه میتوان قوها را بدون معرفی تعمیمهای آشکاری چون «تمام قوها سفید هستند»، شناخت؟، (ب) این تعمیمها تحت چه شرایطی و با چه نتایجی ارزش افزوده شدن به چیزی را دارند که بدون آنها قوها شناخته میشدند؟ وقتی آنها مطرح میشوند، تحت چه شرایطی رد میشوند؟ هدف من از طرح چنین پرسشهایی این است که نشان دهم قالبی از معرفت متقن میتوان داشت که منطق، هرچند ابزاری مهم و نهایتا ضروری در پژوهش علمی است، بهسختی در مورد آن میتواند بهکار رود.
آیا تعداد دیدگاههای مانعهالجمعی که بهوسیلة جوامع روزافزون متخصصان بهکار میرود، با گذشت زمان رشد مییابد؟ وحدت علوم بهوضوح نزد دانشمندان ارزشمند است، ولی چرا به آن بیتوجهند؟ علاوه بر این، وقتی بخش اعظم معرفت علمی با گذشت زمان آشکارا گسترش مییابد، در مورد این بیاعتنایی چه میتوان گفت؟ مسائلی که طی سیسال گذشته حل شده است، یک قرن پیش بهعنوان مسائلی که به آنها پاسخ داده نشده، مطرح نبودند."