چکیده:
مبناگرایی ارسطویی، که شیخالرئیس ابوعلی سینا آن را به تفصیل پرورش داد و سایر فیلسوفان مسلمان آن را پذیرفتند، از دو جنبة اساسی تشکیل شده است: جنبة ساختاری و جنبة دلالتی. جنبة دوم که از حیث معرفتی بیش از جنبة اول اهمیت دارد در معرفتشناسی جدید و معاصر غربی کاملا ناشناخته است و کسانی که با مبناگرایی مخالفاند فقط به نقد جنبة ساختاری آن پرداختهاند.
در بخش اول این مقاله کوشش شده است ضمن طرح اصل دیدگاه ارسطویی ـ سینوی پارهای از ضعفهای انتقادهای مخالفان مبناگرایی بحث شود؛ بخش دوم متکفل آشکارسازی جنبة دلالتی مبناگرایی است تا ضمن روشن شدن نوع این مبناگرایی لوازمات معرفتی آن معلوم شود.
خلاصه ماشینی:
"جملة تحلیلات ثانوی به یک معنا از جملة مابعدالطبیعه از حیث افزودن قید «ذهنی» (دیانو اتیکه) دقیقتر است زیرا همانگونه که ابنسینا در ضمن توضیح این سخن ارسطو گفته است (برهان شفا، مقالة اول، فصل سوم، بند 16) تعلیم و تعلم، انواعی دارد و سخن ارسطو از میان آنها مخصوصا به نوع ذهنی آن مربوط است، هر چند تصور میکنیم که آن سخن حتی در باب همة انواع تعلیم و تعلم مثل صناعی و تلقینی و تأدیبی و تقلیدی و غیره نیز صادق است.
ما در مقالة «راه پیدایش اصل عدم تناقض در ذهن انسان از دیدگاه ارسطو» (حکمت و عرفان، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، بهار 1382، شمارة یکم، دورة اول، صص 76 ـ 59) دربارة نقش ادراک حسی به مثابۀ تنها راه توقف پسرفت بیپایان بحث کردهایم، و آنچه در اینجا باید بگوییم این است که وقتی از مسبوقیت تعلیم و تعلم ذهنی به دانش پیشین سخن میگویند مقصودشان هرگونه مسبوقیتی نیست بلکه هدف مسبوقیتی است که از حیث معرفتی سودمند باشد، بهگونهای که علم سابق به مثابۀ معیت علت با معلول با تعلم و تعلیم جدید معیت داشته باشد و طبعا آن را توجیه کند.
این سخن او درست در جهت تقویت تعلیم ارسطو است، هرچند او آن را در تضعیف سخن ارسطو در میان آورده است زیرا مسبوقیت تعلیم و تعلم ذهنی بر دانش پیشین در حقیقت از جمله به معنای وجود باور «خود موجه»ای است که توجیه آن در خودش نهفته است و برای توجیه آن، دیگر نیازی به پسرفت توجیهی نیست و بنابراین چنین باوری از حیث توجیه معرفتی میتواند پایه و اساس توجیه باورهای دیگر باشد."