خلاصه ماشینی:
"پس تا بدینجا نمایش شرق و تئاتر غرب ریشه مشترکی دارند؛اما از یکجا راهشان را عوض میکنند؛اینکه در شرق همچنان،هنوز که هنوز است حتی در دوران حاضر نیز وجه آیینی مناسکی نمایشهای سنتی حفظ شده است؛برای مثال هنوز هم هنگام عاشورا در زمان اجرای تعزیه،تماشاگران با خلوص میگریند و میاندیشند با این گریه از بار گناهانشان کاسته میشود و به خداوند نزدیک و نزدیکتر میشوند؛و این ویژگی فراموششده و منحصر به فردی بود که به ناگاه نمایشگران غربی را بر سر وجد آورد؛بدینسان که افرادی همچون گرتوفسکی،آرتو،پیتر بروک،شکنر و باربا که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کردند بهجای توسل به ظواهر،بر این وجه آیینی و شکل ارتباط با تماشاگر تأکید کردند و این را مبنای برداشت خود از نمایش شرقی قرار دادند.
»03 و سرآخر اینکه،بروک برخلاف همتایان غربیاش ابایی ندارد از اینکه هنر شرق را مظهر تمامی بدعتهایش بنامد؛و از این جهت او به عنوان یک قطب اصلی تئاتر معاصر و به اصطلاح تئاتر پست مدرنیستی،میتواند دستمایه بسیار خوبی برای تمام تحقیقاتی باشد که بر تأثیرپذیری تئاتر غرب از شرق سخن میگویند؛ به عنوان پایان بند این مقاله بد نیست به نقل قولی دیگر از بروک روی کنیم:جاییکه او نمایش شرق را بیواهمه میستاید: «برای برقراری ارتباطی تنگاتنگ با تماشاگر و یاری به او در راستای گشودن جهانی به روش که ما با آن در ارتباط هستیم جهانی غنیتر،ژرفتر، درونیتر و اسرارآمیزتر از زندگی روزمرهمان دو روش وجود دارد:نخستین روش بر،شالوده زیبایی استوار است."