خلاصه ماشینی:
»5 بدین ترتیب،مؤلف قایل به التزامی تازه برای جامعه اسلامیشده است؛التزامی که حکومت و جامعه میپذیرند در کنار اصول، اصل دموکراسی غربی نیز گردن نهند و حتی افزون برآن،در صورت نیاز به باز تعریف دین در این چارچوب بپردازند.
حال جای آن دارد که این سئوال«روشی» مطرح شود که؛چرا میتوان«دموکراسی»را متصف به«لیبرال»نمود و بنای آن را بر ارزشهای لیبرالیستی گذاشت و سپس مدعی شد که این روش برای کلیه فرهنگهای دیگر حجیت دارد؛اما نتوان آن را بومی کرده«مردمسالاری دینی»بر آن اطلاق کرد؟چه ملاحظه روشی است که حضور ارزشهای لیبرال را مانع نمیشود،اما وصف الاسلام را شدیدا نفی میکند؟ «مقاله از دموکراسی غیر محدود به قید اسلامی طرفداری میکند و مدعی است که دموکراسی به عنوان روش حکومت بدون تقید به پسوند اسلامی با دینداری سازگار است.
»21 «کارل یاسپرس»در عبارتی کوتاه ادعای مبنی بر جدایی بین مقولات سیاسی و مبانی فلسفی آنها را به نقد گذارده،نفی میکند:«هیچ فلسفهای بدون سیاست تأثیر بر سیاست وجود ندارد[و]هر فلسفه خود را در اندیش سیاسیاش مینماید»31و چنین به نظر میرسد که دعوی یاسپرس به مراتب از گمان مؤلف صائبتر بوده، مجال را بر تلقی ناقص از دموکراسی تنگ مینماید.
به همان میزان که درخواست یکجانبه از دموکراسی برای دینی شدن ناموجه است،درخواست از دین برای انطباق با دموکراسی(که مؤلف برآن تأکید دارد) نیز غیر موجه است.
»53 درک این واقعیت برای کشورهای جهان سومی بسیار حیاتی است؛چرا که برداشتههای آنها اشاره دارد و اینکه باید به اتکاء بر فرهنگ و شرایط بومی خود به تأسیس دموکراسی همت گمارند و از خیال خام«دموکراسی بیقید و شرط» (مفهومی که مؤلف در تحسین همان دموکراسی لیبرال به کار برده است)،بیرون آیند.