خلاصه ماشینی:
"مارکو با پخش آژیر حملهی هوایی و برنامههای رادیویی مربوط به نازیها مردمی را که در پناهگاه هستند به مقاومت و تلاش در جهت ساختوساز اسلحه و سایر ادوات جنگی تشویق میکند و خود به ثروتاندوزی میپردازد و تبدیل به یکی از رهبران حزب کمونیست یوگسلاوی میشود.
سال 1691:با ویران شدن اتفاقی گوشهیی از زیرزمین،بلاکی و پسرش-که در زیرزمین متولد شده است-از پناهگاه خارج شده و بهطور تصادفی در صحنهی فیلمبرداری فیلمی برمبنای زندگی خودشان حاضر میشوند و طی یک درگیری چند تن از بازیگران نقش نازیهای را به قتل میرسانند و پسر بلاکی نیز کشته میشود.
در صحنهی مذکور مارکو و ناتالیا نمادی از جهان فاسد سرمایهداری، بلاکی نمادی از آرمانخواهی و انسانهایی که با توهم مبارزه زندگی میکنند،صلیب نمادی از مرگ در نهایت کلبههای سوخته و در حال فروپاشی-که قبلا ماکت آنها را در دست نوجوانان داخل زیرزمین دیدهایم-نمادی از سرزمین آرمانی بوده که به دست خودشان در شرف نابودی است."