خلاصه ماشینی:
"علاوه بر اینکه مدیری کمکم توانست سایهی خود را هرچه بیشتر بر سر برنامههایی که خود در آنها حضور داشتند بگستراند و بخشهای ملالآور گذشته را مرتبا کاهش دهد و به حد اقل برساند تا حدی که حتی در بعضی از برنامههای ساعت خوش خودش اجرای برنامه را بر عهده میگرفت، سال خوش اما آن قدر روشهای گذشته را در طنزآوری تکرار کرد تا در نهایت به نوعی بنبست رسید و مدیری از همین جا تجربهی بزرگی کسب کرد تا هرگاه برنامههایش دچار ملال و تکرار شد باید مدتی به خود استراحت بدهد و در این فرصت به دنبال روشهای تازهیی برای خنداندن تماشاگرانش باشد تا مشمول گذر زمان نشده و در هزار توی تاریخ گم نشود؛چیزی که همتایش مهران غفوریان نتوانست بپذیرد و پس از ساخت سه مجموعه برنامهی زیر آسمان شهر که مجموعهی سومش شکست مطلق بود به کل از صحنهی طنزهای تلویزیونی محو شد.
بررهییها میآیند این بار مدیری یک استعداد ناب دیگر بازیگری طنز را به برنامهی خود آورد که با آمدن او عنوان «برره»برای همیشه در اذهان تماشاگران تلویزیون ایران ثبت شد؛جواد رضویان از روستای برره آمده بود تا به فرهاد تهرانی-مهران مدیری- ریشههای روستاییاش را خاطر نشان کند و هر چه از مجموعه میگذشت این پیشینهی روستایی بیشتر آبروی فرهاد تهرانی را پیش سر و همسرش میبرد،اما واقعیاتی را نیز برملا میکرد و به واکاوی صفاتی مانند تملق،چاپلوسی و نان به نرخ روزخوری میپرداخت که روز به روز در جامعهی تهرانی نضج مییافت و گسترش پیدا میکرد و مجموعهی تلویزیونی آن در بطن و خمیر مایهی شخصیت ایرانی و بر گذشته از تاریخ، قرون،اعصار و ریشههای ماضیاش میپنداشت."