خلاصه ماشینی:
"سید به شهادت میرسد و اشکانه نیز بچه هفت ماههاش را به دنیا میآورد،اما بچه در اثر نارسایی قلبی از دنیا میرود و نویسنده برای اینکه اشکانه بتواند با همه دردهایش کنار بیاد،در صفحه 362 چنین میگوید: «اشکانه میدانست که انسان با اندیشهاش زندگی میکند و میمیرد،اما صبرش ماندگار میشود.
» بههرحال در داستان نکات مبهمی هم برای خواننده ایجاد میشود؛مثلا سید حسین چگونه زندگی استوار عراقی را مینویسد؟ آیا به واسطه حامد؟که در آن صورت باید در داستان مشخص میشد بهتر بود حامد از اسارت خود و استوار برای سید تعریف میکرد،که این قسمت از داستان توجیه بیرونی پیدا میکرد.
» بههرحال داستانهایی که عنوانشان برگرفته از شخصیتهای اصلی داستان باشد،عناوین خلیی خوبی نمیتوانند داشته باشند؛چرا که در کتابهای تئوری داستان مکررا گفته شده است که این عناوین خیلی زود توسط نویسنده به دست میآید و در واقع اولین اسم راحتی است که نویسنده میتواند برای کتابش برگزیند."