خلاصه ماشینی:
"اما کار ما در اینجا خاتمه نمییابد و باید تعریفی از بداهت ارائه دهیم که تضمین کند باورهایی که متضمن وضوح آشکار هستند،صادق هم باشند؛اما وارد کردن مولفه صدق در تعریف بداهت ما را با این مشکل بزرگ مواجه میکند که«از کجا بفهمیم کدام یک از باورهای ما صادق و کدامیک کاذباند؟» راسل در ادامه مقاله به این تصور عامیانه اشاره میکند که معتقد است در یک علم،همه مفاهیم باید تعریف و همه قضایا باید اثبات گردد؛عامیانه بودن این تصور از نظر راسل بدان جهت است که توانایی انسان محدود است و آگاهیاش از یک علم نمیتواند چیزی بیش از قضایا و تعاریف محدودی را شامل گردد،ازاینرو هر مجموعه از تعاریف و قضایا باید نقطه آغازی داشته باشد.
وی در پایان مقاله به این نکته اشاره میکند که اگر هیچگونه مماشاتی با شکاکیت ممکن نباشد،اما راه دیگری جز مواجهه مستقیم و تفصیلی با استدلالهایی که آنان ارائه دادهاند نداریم و این مواجهه،مستلزم تقریری رضایتبخش از ماهیت معرفت است که بتواند خطاهای استدلال شکاکان را آشکار کند؛کاری که دنسی در فصل سوم کتاب خود انجام میدهد.
آیر در سطور پایانی مقاله خود به این نکته اشاره میکند که کسانی(فلاسفه رواقی یونانی و رومی)که نمیتوانند در دین آرامش بیابند،آن را در فلسفه مییابند؛ارزیابی آیر از این دیدگاه آن است که هرچند جهان نمیتواند از نحوه تصور ما از آن جدا باشد و تصویر ما از جهان،چیزی است که فلسفه میتواند به تغییر آن کمک کند،با این همه این برای بسیاری از کسانی که فلسفه میورزند منشأ جذابیتش نیست بلکه برای آنان،ارزش فلسفه به پرسشهایی است که مطرح میکند و توفیقی که در پاسخ به آنها به دست میآورد."