خلاصه ماشینی:
"روش تحلیل محتوا بیشتر در پژوهشهای علوم انسانی،بهویژه در حوزههای ارتباطات،مطالعات مربوط به شناخت و تأثیر رسانههای گروهی،و بررسی کتب درسی مورد توجه بوده و نظریهپردازان رشتههای جامعهشناسی و ارتباطات نظیر«کارت رایت»و«برلسون» تعاریف و اصولی را در این زمینه ارائه دادهاند که میتوان آنها را به سایر حوزههای مطالعاتی نیز تعمیم داد.
مرجعیت محتوا این اعتقاد که سبک هرکسی خصوصیات منحصربهفردی دارد، ایدهای قدیمی است و روشهای استنباط از طریق توصیف آماری ویژگیهای محتوا لا اقل به سدهی نوزدهم بازمیگردد؛اما چون خصوصیات سبکی محتمل فراوانی وجود دارد که میتواند در تشخیص نویسندهها بکار رود و عمدهترین کار انتخاب شاخصهایی مناسب است،این مسئله غالبا در هر پژوهشی باید از ابتدا شروع شود،چون مشخصههای قابل اطمینان در یک مورد ممکن است در موارد دیگر غلط از آب درآید.
برخی نیز تحلیل محتوا را با بیان عددی مقولهها یکسان دانستهاند،از نظر آنها هدف تحلیل محتوا،طبقهبندی محتوای پیامهای ارتباطی در عبارتهای عددی است که از عبارتهایی با قضاوتهای کموبیش احساسی دقیقتر است(کاپلان وگرلدن 1947،ص 83) محدودست تعریفهای دیگر حتی از این هم کمتر است و بررسیهایی را شامل میشوند که در آن یافتهها با کلماتی از قبیل بیشتر،کمتر یا به طور فزاینده شرح داده میشود(برلسون،1952،ص 17)سرانجام گروه دیگری نیز وجود دارند که تمایز بین بررسی کمی و بررسی کیفی را میپذیرند،اما اصرار دارند که بررسیهایی منتظم اسنادی از نوع اخیر شکل مهم و شاید معنادارتری از روش تحلیل محتوا است.
روش کیفی تحلیل محتوا که گاهی استنباط نتایج براساس بودن یا نبودن ویژگیهایی در پیام تعریف شده است،غالبا هرچند نه همیشه- برای اجرای بهتر مسائل(مطالعاتی)در علوم اجتماعی-کاربردی مورد توجه قرار گرفته است."