خلاصه ماشینی:
"این نوشته در پی تحمیل تعمیمها و انتزاعات ذهنی بر روند تحولات تاریخی نیست بلکه بر آن است که شناخت درست زمان حال، تقسیمبندی تاریخ و تعیین مقطعی به نام«تاریخ معاصر»را میطلبد و مهمتر از آن،در پی آن است که چه مقطعی از تاریخ ایران را میتوان بهعنوان تاریخ معاصر تلقی کرد و چرا؟ اکنون که ضرورت تعیین مقطع تاریخ معاصر روشن شد،چگونگی تعیین این مقطع مطرح میشود.
ثالثا،بر پایه تعریفی که از تاریخ معاصر ارائه دادیم،آیا همه عناصر تشکیلدهنده زمان حال،تولد و حیات خود را از مشروطیت آغاز میکنند تا بهطور منطقی بتوان آن را سرآغاز تاریخ معاصر دانست؟برای نمونه:آیا میتوان منشأ اندیشه ولایت فقیه را که در ایران امروز حضور مؤثر دارد،از نظر تاریخی به مشروطیت منتهی ساخت؟آیا میتوان منشأ نظام آموزشی و آشنایی با علوم جدید را(حتی اگر به صورت نمادین و قراردادی،تأسیس دار الفنون را سرآغاز نظام آموزشی جدید بدانیم)به انقلاب مشروطیت منتسب کرد؟آیا نظام اداری کنونی ما تولد خود را مرهون انقلاب مشروطیت است؟آیا ما غرب ستیزی و استقلال خواهی کنونی خود را از مشروطیت شروع کردیم؟آیا زمان حال را بدون توجه به نوگرایی دینی میتوان درک کرد و آیا میتوان انقلاب مشروطیت را سرآغاز این نوگرایی و جنبش احیاء دانست؟و آیا...
در دیدگاه مورد بحث،این پرسشها مطرح میشود که آیا میتوان بدون مطالع تشیع و سیر تحول آراء فقهی فقها و تفوق اصولیان بر اخباریان و تأثیر چشمگیر آن بر تحولات سدههای اخیر،ایران امروز را شناخت؟و آیا تشیع از زمان قاجاریه مبنای اندیشه و عمل جامعه ایران قرار گرفت؟بدیهی است که پاسخ این پرسش منفی است و به همین سبب دیدگاه مورد بحث،سرآغاز تاریخ معاصر ایران را تأسیس سلسله صفویه دانسته و دوره قاجاریه را برای این منظور مناسب نمیداند."