چکیده:
پرسش اصلی مقاله این است که فیلسوفان بزرگ مشائی و حکیمان نامی حکمت متعالیه،
مسئلة تطابق ذهن و عین را چگونه حل می کردند و آیا راه حل آنها، مدلل و گره گشا
بوده است یا نه.پرسش مذکور را در باب انحای مختلف علم، اعم از حضوری و حصولی و
تصوری و تصدیقی، می توان مطرح کرد. لکن بحث ما در اینجا محدود به علم حصولی و حوزة
تصورات مرتبط به اشیای خارجی است و در این چارچوب نیز محدود به فلاسفة صاحب نام
فلسفة مشائی و حکمت متعالیه است . حال با لحاظ این چارچوب می توان گفت که اصل
تطابق علم با معلوم در نظر برخی از فیلسوفان مسلمان بدیهی و در نظر برخی دیگر
استدلالی فرض شده است, لکن راه حل غالب فیلسوفان مشائی مسلک و حکیمان حکمت متعالیه
در باب نحوة انطباق ذهن با خارج، همان تطابق ماهوی است. به باور نگارنده این راه
حل با اشکالات فراوانی مواجه است. در این مقاله آن اشکالات بیان, و این باور
تقویت شده است که صور ذهنی انسان، عناوین و اشباح موجودات خارجی اند و تا حدودی
آنها را نشان می دهند.
خلاصه ماشینی:
او پس از آنکه مثل فلاسفة پیش از خود، حصول صورت و اثر شئ مدرک برای مدرک را در هنگام ادراک اثبات می کند در زمینة تطابق آن صور با متعلقات خارجی می نویسد: «علم عبارت است از حصول اثری از شئ در نفس؛ و بی تردید اثر حاصل از هر چیزی غیر از اثر حاصل از چیز دیگر خواهد بود و مراد از حصول صورت شئ در عقل نیز همین است و از اینجا لازم می آید علم به هر چیزی همان وجود علمی آن چیز باشد؛ زیرا هر چیزی صورتی در عقل دارد که غیر از آن صورتی است که بازای آن شئ دیگر است و آن نیز غیر از آن چیزی است که بازایش صورت دیگری است.
شهرزوری شارح حکمه الاشراق در توضیح عبارت شیخ اشراق در این زمینه می نویسد: «حاصل مطلب این است که ادراک اشیای غایب از ما از طریق حصول مثال حقیقت آنها در ذهن صورت می گیرد؛ زیرا وقتی به چیز غایب از خودمان علم پیدا می کنیم یا اثری از آن در ما حاصل نمی شود و در نتیجه، حال ما قبل از ادراک و بعد از ادراک مساوی است و این شق محال است؛ یا اثری از آن در ما حاصل می شود لکن مطابق با شئ خارجی نیست؛ در این صورت نیز آن شئ ـ همان طور که هست ـ معلوم ما واقع نشده است؛ در حالی که تو نسبت بدان ـ همانطور که هست ـ علم پیدا کرده ای، بنابراین علم تو با آن چیز باید مطابق باشد؛ از آن جهت که بدان علم پیدا کرده ای.