چکیده:
اعتقاد به تعامل و تفاعل همة علوم، اعم از علوم بشری و معارف منتج از سرچشمة وحی و
شرایع، یکی از مبادی نسبیگرایی است. برای بررسی صحت و سقم این داد و ستد، در این
مقاله به بحث در مورد ”پارادایم حکمت“ از دیدگاه اسلامی پرداخته شده است. دو تجربة
ناموفق اندیشمندان برای برقراری ارتباط بین کلیگرایی حکمت وجزئینگری دانشهای
تجربی، یعنی: رویکرد به قیاس و کلینگری، و استقراء و جزئینگری مطرح شده، و ناکامی
مکاتب مختلف در تلفیق این دو نگرش مورد بحث قرار گرفته است.سپس، با توجه به تعامل و
تفاعل بین علوم بشری، بر ایدههای بازگشت به کلیگرایی در قالبهایی نظیر: فلسفة
علم، نظریة عمومی سیستمها، سیمیوتیک (نشانهشناسی) و هرمنوتیک مروری کردهایم، و
در نهایت: تعامل ”وحدت حکمت“ و ”کثرت علوم“ را در فرهنگ اسلامی در بسترهایی چون:
پارادوکس قرآن و فرقان، صراط و سبل، دین و شرایع، ناس و زمر، و مقولة عدم تجزی در
اجتهاد شیعی به عنوان نظریة راهبردی فرهنگ اسلامی برای رتق و فتق این چالش فکری
معرفی نمودهایم.
خلاصه ماشینی:
واژههای کلیدی : پارادایم ، حکمت ، قیاس ، استقراء ، تعامل علوم ، وحدت ، کثرت ___________________________________ * - استادیار گروه عربی دانشگاه اصفهان از آنجا که یکی از مبادی نسبیگرایی اعتقاد به تعامل و تفاعل همه علوم، اعم از علوم بشری و معارف منتج از سرچشمة وحی و شرایع است، برای بررسی صحت و سقم این داد و ستد، به بحث در مورد ”پارادایم حکمت“ از دیدگاه اسلامی خویش میپردازیم: مقصود از ”پارادایم“ , اصول ابرمنطقی سازماندهی اندیشه است؛ یعنی اصولی که بر بینش ما نسبت به چیزها و جهان حاکم اند1.
بینش توحیدی حاکم بر فضای فکری ”حکیمان“، از دوران قبل از نضج فلسفة یونان تا پایان عصر ارتقای تمدن اسلامی ایجاب میکرد که در طبقهبندی دانشهای بشری، در کنار پذیرش تفاوت بین شیوههای اختصاصی علوم مختلف، به داد و ستد و ربط عمیقی که آنان را از بدو تا ختم به یکدیگر پیوند میدهد توجه شود، و نگرشی زیربنایی بر همة دانشها، و پیدا کردن خصایص عام و شامل بر همة رشتههای دانش بشری در تمدن اسلامی عنوان ”حکمت“ به خود گیرد؛ چه آن دسته از علوم که عهدهدار درکی حکیمانه از عالم هستی است (حکمت نظری)، و چه آنها که اعمال و رفتار آدمی را در این هستی بیکران برای نیل به سعادت از طریق همگام شدن با جریان پرشتاب هستی به سوی کمال, نظم و نسق میبخشد(حکمت عملی) .
3. ” نظریةحکمت “ و دانش ” سیمیوتیک “ (نشانهشناسی، Semiotics) یکی از رشتههای نوینی که در بین دستاوردهای تازه فلسفة غرب با مبانی مورد نظر م در نظریة حکمت و پیوند دادن تمام رشتههای علوم بشری همخوانی بیشتری دارد، دانش “سیمیوتیک” (نشانهشناسی) است.