چکیده:
هنگامی که میپذیریم قرآن و سنت قانون زندگی ماست، به این پرسش باید پاسخ بگوییم که برای موارد ناآمده یا
مختصر و مجمل آمده چه باید کرد؟ همه بر آنیم که چنین جایی عرصه «اجتهاد» است؛ کاری که در فقه هزار و اندی
ساله اسلامی روی داده است. اما باید پرسید آیا امروز نیز راه حلهایی که فقیهان گذشته در اقتصاد و سیاست و قضا ارائه
کردهاند عینا قابل اجراست؟ اگر پاسخ منفی است چه باید کرد؟ آیا «فقه متکی بر وحی» ما توان «به روز بودن» را دارد،
و اگر دارد چرا این همه مشکل بیپاسخ مانده است؟ اگر فرض توان درونی منابع فقه را برای پاسخگویی مشکلات نو به
نو و روزافزون جامعه خود پذیرفته باشیم، باید بپذیریم که بی پاسخ ماندن شمار زیاد از مشکلات، ریشه در روش
استنباط ـ اجتهاد ـ دارد. آیا میتوان گفت نهاد سازمان یافته اجتهاد مصطلح کنونی، نیازمند بازنگری در بینش و روش
است؟ اگر آری، چگونه؟
خلاصه ماشینی:
"اما باید پرسید آیا امروز نیز راه حلهایی که فقیهان گذشته در اقتصاد و سیاست و قضا ارائه کردهاند عینا قابل اجراست؟ اگر پاسخ منفی است چه باید کرد؟ آیا «فقه متکی بر وحی» ما توان «به روز بودن» را دارد، و اگر دارد چرا این همه مشکل بیپاسخ مانده است؟ اگر فرض توان درونی منابع فقه را برای پاسخگویی مشکلات نو به نو و روزافزون جامعه خود پذیرفته باشیم، باید بپذیریم که بی پاسخ ماندن شمار زیاد از مشکلات، ریشه در روش استنباط ـ اجتهاد ـ دارد.
اگر چنین باشد باید پرسید: آیا امکان آن هست تا در مسایل گوناگون به جای یک مجتهد، از «مجتهدان»، پیروی کنیم؟ 3 - لوازم و شرایط اجتهاد اصولیان برای نیل به درجه اجتهاد و تصدی مقام رفیع افتاء، شرایطی قائل شدهاند: آگاهی نسبت به اصول و منابع فقهی، آگاهی به روش استخراج احکام از کتاب و سنت، عربی دانی، عدالت و پرهیزگاری، آگاهی به مفاد آیات الاحکام، شناخت مواقع اجماع، آگاهی به احوال رجال، شناخت آیات ناسخ و منسوخ، انس به لسان فقها، قوه ردفرع به اصل (1) و شناخت زمان و زمانهای که احکام در آن صادر شدهاست (سید مرتضی، 2/324؛ علامه حلی،242؛ شیخ بهائی، 120؛ حسینی عاملی، 1/17؛ حکیم، 573) اما بیشتر فقهاء متأخر عملا براین باورند که عمده کار دو علم است: «اصول فقه» و «علم رجال» (مثلاخویی، تنقیح، 25) حال آنکه گرایش عمومی و عملی، تنها به اصول فقه است و به تفسیر و حدیث و علم رجال توجهی نمیشود."