چکیده:
بخشهای گوناگون قرآن کریم در فاصلههای زمانی نامرتب و بر طبق مصلحتها و گاه بعد از پرسشها یا رخ دادن
برخی حادثهها، بر پیامبر (ص) نازل میگردید. یعنی در دوران رسالت، جبرئیل پیوسته بر پیامبر (ص) نازل نشده و
«اتصال وحی» در حیات تاریخی صدر اسلام، واقعیت نداشته است. بااین همه، بیشتر منابع تاریخی و تفسیری، از وقوع
حادثه مهمی پس از نزول نخستین آیات وحیانی، تحت عنوان «انقطاع وحی» یاد کرده و عوامل و شؤون متفاوتی را در
شروع و انقضای دوره آن، مطرح ساختهاند. این مقاله پس از طرح و نقل مهمترین گزارشهای مربوط به این حادثه در
منابع روایی، تاریخی و تفسیری، به بررسی و نقد آنها پرداخته و در این جهت، با استناد به برخی شواهد و قراین، به
اصل حدوث واقعه «انقطاع وحی» با ویژگیهای مطرح در روایات مزبور، خدشه وارد کرده و آن را مردود دانسته است.
خلاصه ماشینی:
"اما باید توجه داشت که دستهای از روایات موجود در این زمینه، دوره احتباس وحی را از ناگوارترین و سختترین ایام زندگانی پیامبر اکرم (ص) معرفی کردهاند و بیانگر این نکتهاند که در این مدت، خور و خواب و آرامش حضرت رسول (ص) سخت دچار اختلال شده بود، چندان که گاه به قله کوهها میرفت و در حالت حزن و دلتنگی چنان وسوسهای وجود او را فرا میگرفت که بارها نزدیک بود خود را از فراز کوه به زیر اندازد (نک : رمضان البوطی، 87؛ رامیار، 72؛ هیکل، 138).
اگر اصل حادثه با کیفیت پیش گفته، ثابت و غیر قابل خدشه بود، میتوانست به عنوان دلیلی دیگر در کنار سایر دلایل بر بطلان نظریه مزبور مطرح گردد، حال آنکه - بر اساس آنچه در ادامه از نظر خواهد گذشت - اصل وقوع انقطاع وحی با خصوصیات مطرح شده برای آن، محل اشکال است و از این نظر باید از طرح آن واقعه در مقام دلیلی بر رد نظریه «انعکاس شخصیت باطنی پیامبران در سخنانی که آنان وحیاش میخوانند» چشم پوشی کرد.
براین اساس، به نظر میرسد پیامبر اکرم(ص) این گونه رفتارهای تبلیغی را بر مبنای آیهای از قرآن که پیش از این دوره در روزهای نخستین بعثتبر او نازل شده بوده انجام داده باشد، یعنی «یا ایها المدثر قم فأنذر»(مدثر، 1-2)، نه اینکه امر به انذار در سوره مدثر، به دنبال سپری شدن دوران انقطاع وحی - بخصوص آنکه مدت زمان آن را طولانی تلقی کنیم - آمده باشد."