خلاصه ماشینی:
"در عصری که نتایج انقلاب علمی در اوج است و نیاز شدیدی به تأویل و وساطت برای فکر عامی احساس میشود، آیا کار بسیاری از فیلسوفان در نگریستن به ادبیات و زبان به منزله منبع درجه اول تحلیلها و تعالیم غیرمتعارفشان غیرمسئولانه است؟ درباره بسیاری از محققان امریکایی فلسفه نیز همینطور به نظر میآید.
گرچه من معتقدم که او در دهههای اخیر به رد تأکید نیچه بر ذات خارقالعاده موضوع فلسفه به سود تأمل در باب موضوعات ساده و معمولی تجربه رسیده است، اما یقینا این تلقی اساسی را در خصوص ماهیت خلاق و راهگشای تفکر فلسفی حفظ کرده است.
به طوری که هایدگر در مقدمهای به مابعدالطبیعه این مطلب را شرح میدهد : یونانیان از طریق پدیدارهای طبیعی نیاموختند که «فوزیس» چیست، بلکه راه دیگری به خلاف آن در پیش گرفتند: از طریق تجربه بنیادی شاعرانه و فکری هستی بود که آنها آن چیزی را کشف کردند که «فوزیس» نامیدند.
اما با مقالاتی که هایدگر در دهه سی درباره هولدرلین نوشت، استناد به شاعران و گفتههای شاعرانه چنان افزایش چشمگیری یافته است که آدمی حیرت میکند که آیا هایدگر در شعر راه چیرهشدن بر آن «ناکافیبودن» در زبان فلسفه معهود و مألوف را نیافته است که او را چنانکه مدعی بود از کامل کردن نیمه دوم هستی و زمان باز میداشت.
»18 اگر بتوانیم آنچه را هایدگر درباره شاعران میگوید در چند کلمه بگنجانیم چیزی شبیه به این عبارت درمیآید: انسانها از آغاز رخصت یافتند شاعرانه بر زمین خانه کنند ــ یعنی، اشیاء را چنانکه حقیقتا هستند تصور کنند ــ اما هر عصری مقتضی شاعرانی است که بیآلایشترین موجوداتاند، تا در طبیعت اشیاء به طور عمیقتر بنگرند و آنها را به منابع هستیشان نزدیک کنند."