خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) اما آیا این ادعا بیش از حد کلیگویانه نیست، آیا نمیتوان این امکان را در نظر داشت که قول به گزارههای وحیانی یا به تعبیر نویسنده، ذهنیت خدا در نظر برخی با عقل بشری سازگار افتاده باشد؟ اساسا آیا حذف گزارههای وحیانی، عقل بشری و ماحصل آن برا بری از تهافت تلاطم درونی ساخته است که انتظار داریم، در میان آوردن گزارههای مزبور هرگونه تلاطم و تضاد درونی از ساحت اندیشه بشری را بزداید و بالاخره آیا چنینی تلاطمهایی خودنمیتواند به مثابه بستری برای تکامل و ارتقای عقل بشری به حساب آید؟ 2-متأسفانه، نویسنده، تنها در حیطه مفاهیم دچار آشفتگی نیست بلکه آنچنانکه جهاتی از آن را رد فرازهای سابق ملاحظه کردیم در عرصه مصادیق نیز اشتباهات فاحشی را مرتکب شده است که نشان از کم اطلاعی و عدم تسلط ایشان بر گستره پژوهش دارد.
5-ظاهرا از جمله محروهای اصلی نگاشته وحدت را در این مدعای تقریبا نامطرح باید جست که انقلاب ایران به جهت حاکمیت ذهنیت با واسطه بر آن، صورت از ریخت افتادهای است از عینیت یافتن اندیشه تجدد و لذا بیآنکه آن را پدیدهای اصیل به حساب آوریم بایدآن را در شمار یک الگوی گذار به تجدد طبقهبندی کرد، اگر نویسنده محترم با این استنابط موافق باشند میتوان این پرسش را پیش روی ایشان نهاد که چرا در مواجه با اندیشه«دیگری»، «خود»را معیار اصلی و الگوی ناب بودن میانگارند؟ ظاهرا در نظر ایشان انقلاب ایران، قانون اساسی جمهوری اسلامی و تفکر سه شخصیت یاد شده در متن کتاب همگی نمونههای ناخالص و از ریخت افتاده الگوی فکری ناب نویسنده محترم یعنی تجدد است."