چکیده:
برخی از حکما برآنند که علم حضوری موجود مجرد در علم به ذات خود منحصر است و برخی دیگر آن را اعم از علم به ذات و علم به علت یا معلول آن دانسته¬اند. این دسته از حکما در این که معلوم حضوری موجود مجرد, بالضرورة باید مجرد باشد یا موجود مادی نیز می¬تواند معلوم حضوری برای موجود مجرد باشد, اختلاف¬نظر دارند. از جمله نتایج این اختلاف نظر, در بحث علم باری¬تعالی به مادیات ظاهر می¬شود. به این ترتیب, از نظر برخی حکما, موجودات مادی بما هو مادی نزد خداوند حضور بالذات ندارند و از نظر دستة دیگر, موجودات مادی بما هو مادی, بالذات, معلوم حضوری حق¬تعالی واقع می¬شوند. در این مقاله, ضمن بحث تاریخی و تطبیقی آرای حکما از ابن سینا تا طباطبایی, مبانی و دلایل هر یک از دو نظریة مذکور, مطرح و مورد بررسی قرار می¬گیرد و در نهایت نظر دوم بر نظر اول, بنا بر وجوه فلسفی و شواهد دینی و عرفانی, ترجیح داده می¬شود. افزون بر این وجه جمع آنها نیز خواهد آمد.
خلاصه ماشینی:
"ملا صدرا نیز اثبات این مقصود را پس از تحلیل ماهیت علم به"وجود صوری غیر مشوب به فقدان و عدم"،در کمال سهولت تلقی کرده و سپس دلایل چهارگانهء حکما را برای اثبات این مقصود،به رشتهء تحریر آورده است(نکـ:الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،3/447-457).
ملاحظهء این اندیشه،از دو تحول مهم نشان دارد:یکی تحول از نظریهء سینوی علم حصولی الهی به علم حضوری خداوند و فروریختن واسطهء صور بین حق تعالی و مخلوقات که برحسب آن همهء موجودات در مرتبهء وجودی خودشان،علم باری تعالی نیز هستند و دوم،گذر از ضرورت مجرد بودن معلوم در نظریهء ابن سینا به این که امور مادی نیز میتوانند معلوم و مدرک واقع شوند.
حاصل آنکه از نظر ملا صدرا،علم الهی،به صور مرتسمه به موجودات نیازمند نیست و در عین حال درباره علم حق تعالی به جزئیات مادی،گاه به تصریح،با نظر شیخ اشراق مخالفت ورزیده و مادی را بما هو مادی،فاقد وجود ادراکی دانسته است و با این وصف در برخی کلمات او نوعی قبول نسبت به حضور مادی نزد علت فایض آنها ملاحظه میشود.
از آنچه ذکر شد به خوبی به دست میآید که طباطبایی از نظریه شیخ اشراق و حکیم سبزواری در حضور مادیات در نزد خداوند فاصله گرفته است و به حکم این که هر معلومی بالضروره مجرد است علم حضوری حق تعالی به مادیات را جز از طریق صور آنها قائل نیست،برهان علامه پس از این خواهد آمد."