چکیده:
وحی در قرآن مفهوم گسترش یافتهای دارد که شامل انواع هدایتهای ناشناخته
از هدایت جماد و نبات و حیوان گرفته تا هدایت انسان را شامل میشود.
مولوی با نگاهی نو و بدیع به آیات قرآنی، انواع و مراتب وحی را بیان
داشته و همچنانکه شیوة خاص اوست تفسیر عرفانی لطیف و بیسابقهای ارائه
میدهد. او هر چند عالیترین مرتبة وحی را مخصوص پیامبران عظام میداند که
کسی را یارای دستیابی بدان نیست ولی بابهای آسمان را پس از ختم نبوت به
روی زمینیان بسته نمیداند و میگوید هر انسانی با تحمـل ریاضت و مجاهدت
میتواند محل وحی الهی و در معرض وزش نسیمهای رحمت و الهامات پروردگار
قرار گیرد. نوشتار حاضر، سعی دارد آراء مولوی را در خصوص معانی و مراتب مختلف
وحی در مثنوی باز نماید و در پایان رابطة انسان کامل با وحی و الهام و عدم
تفاوت و تمایز اساسی میان این دو اصطلاح را در نزد مولانا، مورد بحث و بررسی
قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
در دیوان شمس نیز میفرماید: - چون چنگم از زمزمه خود خبرم نیست - اســرار همی گویم و اسرار ندانم (غزلیات شمس مولوی، ج 3، 1378، ص 231) - تو چو سرنای منی بی لب مـن ناله مکن - تا چو چنگت ننوازم ز نوا هیچ مگو (همان، ج 5، ص 14) - گه بر لبت لب مینهد گه بر کنارت مینهد چون آن کند رونای شو چون این کند رو چنگ شو (همان، ج 5، ص 14)گویی خواجه حافظ به این ابیات نظر داشته آنجا که فرموده است: همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم (حافظ، 1369، ص 423) باری مولوی خود از زمره کاملانی بود که هر چه میگفت از الهام الهی بود نه از هوی و هوس و انگیزههای نفسانی و بشری.
مولوی با بیان این مطلب که روح محل نزول وحی لطیفتر و مجردتر از عقل است زیرا این روح، امری غیبی و از جهان ماوراء طبیعت است میفرماید: عقل احمد از کسی پنهان نبود ولی لطیفة روح او که محل وحی الهی بود برای هر کسی قابل درک نیست: روح وحــــی از عقـل پنهانتر بــود زانکه او غیبست از آن ســــــر بـود عقل احمـــد از کسی پنهــــان نشد روح وحیـش مدرک هـــر جان نشد روح وحیــی را منـاسبهاست نیــــز در نیــــابد عقل کان آمــــد عزیز (مثنوی مولوی، ج 2، 1375، ص 430) اما در نهایت، با وجود همه آنچه از آیات قرآن کریم و ابیات و آراء مولوی در این خصوص گفته شد باید به عجز و ناتوانی عقل و فهم جزئی در تبیین و شناخت ماهیت دقیق پدیدة وحی اعتراف نمود؛ چرا که شناخت درست رابطة پنهانی و سریع خداوند با پیغمبران (وحی به معنای خاص) و رابطة خداوند با سایر موجودات عالم (وحی به معنای عام) هرگز بر عقول جزئی و ناقص بشری ممکن نخواهد بود.