چکیده:
ظهور عصر تجدید حیات فرهنگی (رنسانس)در اروپا مسبوق به علل و عواملی بوده که از
زمرة آنها می توان به رشد نوعی عقلانیت _ یا اصالت عقل فلسفی _ اشاره کرد. در منابع
مربوط به تحولات سده های میانی آمده است که عقلانیت یاد شده ریشه در برخی آثار یا
سنتهای فلسفی فرهنگ و تمدن اسلامی داشته و از مهمترین آنها، نوعی اصالت عقل برآمده
از تفاسیر این رشد قرطبی بر آثار ارسطو است. این سنت فلسفی_کلامی با عنوان "مکتب
ابن رشدی لاتینی" شهرت یافته و گرچه قضاوتهای گوناگونی در خصوص اصالت و ارزش آن
ابراز شده، ولیکن در مورد نفوذ و تأثیر گستردة آن در تحولات فکری_فرهنگی قرون وسطی
تردیدی وجود ندارد. فاصلة زمانی این موضوع از قرن سیزدهم میلادی، یعنی از هنگام
آشنایی گستردة غرب لاتینی با آثار و منابع علمی و فلسفی مسلمانان آغاز و با پشت سر
گذاشتن تحولاتی در محتوا و مطاوی آن منابع، دامنة آن تا قرن هفدهم میلادی کشیده شده
است. این نوشتار در حکم گزارشی توصیفی است از مکتب مذکور که گزیده ای از شرایط
ظهور، چهره ها و آرای مکتب یادشده را در مهمترین مرکز علمی_کلامی آن عصر یعنی
دانشگاه پاریس عرضه می دارد.
خلاصه ماشینی:
حال اگر بپرسیم سنت ارسطویی که بین سالهای 1200 تا 1650 در ایتالیا حضور نسبتا گسترده ای دارد، با کدام یک از سنتهای «ابن رشدی » یا «اسکندرانی» نزدیک تر است، مطلب مجزایی است ولی به هر حال، اعم از اینکه این دسته از متفکران به عنوان ابن رشدی یا اسکندرانی نامیده شوند، همة آنها در تأیید صحـت و استواری منطقی فلسفة طبیعت ارسطو هم داستان بوده اند؛ هر چند که برخی از استنتاجاتی که از این فلسفه حاصل شده است، در تعارض مستقیم با دعاوی دین مسیحی قرار دارد.
از آنجایی که آرای این گروه از متفکران با آموزه ها و ایمان مسیحی در تعارض بوده است، اصطلاح«مکتب ابن رشد» در ابتدا به صورتی تحقیرآمیز به کار برده می شد ولی از آنجا که به اقتضای کنجکاوی عقلانی و نیز ضرورتهای فرهنگی_آموزشی، آثار ارسطو بایستی مـورد تدقیـق و تحقیق قرار می گرفتند، و در ایـن جهت تفاسیـر ابن رشـد می توانست راهنمای جامعی به شمار آید، از این رو در اواسط سدة چهاردهم فیلسوفان علنا خود را پیرو ابن رشد (Averroist) می نامیدند.
از سوی دیگر، چون سیژر یک مسیحی بود، بایستی نظریاتش را به گونه ای ارائه می کرد که اصول مسلم دینی و تعلقات مذهبی را مخدوش نمی ساخت؛ گو اینکه خود ابن رشد هم سفارش کرده بود که اعتقادات مذهبی نباید برحسب استنتاجات فلسفی مورد هدف قرار گیرد و از این رو در اینجا نیز تأثیر ابن رشد را مشاهده می کنیم.