چکیده:
قلم و بیان را چه رسد تا در شأن ابرمردی که بیگانگان و حتی مخالفان با آیین و مرامش انگشت حیرت به دندان گزیدهاند، چیزی بنویسد یا مطلبی بگوید. سال امام علی (ع)، فرصتی مغتنم برای سیر و سیاحت در عرصه شگفتیهای حیدری است. از میان دردهای فراوان علی، دو درد تنهایی و فراق از یکسو، و آرزوی رسیدن به ساحل امن و و آسایش شهادت، از سوی دیگر، جانگزاتر و گدازندهتر است. این دو درد، خمیرمایه تقریبا تمامی رنجها و فریادهایی است که کموبیش در کتاب حاوی سخنان فوق کلام بشری و دون سخن الهی مرد بیهماورد اردوگاه مصطفوی بهچشم میخورد. سرآغاز زمستان استخوانسوز تنهایی علی، لحظه جدایی او از برادر، معلم، الگو و یا همه هستی خود، یعنی محمد مصطفی (ص)، است. غروب نا بههنگام خورشید روشنیبخش آسمان خانه علی، صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلامالله علیها)، شام این خانه را برای ابد بیسپیده کرد. سستعنصری همرهان علی از یکسو، و فراق دوستان و همدلان از سوی دیگر، همزمان با هجرت محرمان اسرارش بهسوی ابدیت، محملی مناسب فراهم میکرد تا این اعجوبه عالم هستی حسرت خویش را در قالب کلماتی درخور فهم این دنیاییان، اعم از خطبه، نامه یا جمله کوتاه، فریاد کند. حسرتی که در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری، به خوناب تیغ شقیترین انسان روی زمین، فرو نشست و مرهمی بر زخمهای کهنه علی(ع) نهاد.
خلاصه ماشینی:
"در این دریا، غواص معرفت میتواند تا عمقی معین گردش کند و به فراخور توان خود در حقیقت بهچنگ اندازد و به تعبیر بلند حضرت روحالله: دانشمندان بزرگ جهانی میخواهند مولا امیرالمؤمنین را معرفی کنند و به دیگران بشناسانند یا کتاب نهجالبلاغه را؟ ما با کدام مؤونه و با چه سرمایهای میخواهیم در این وادی وارد شویم؟ درباره شخصیت علیبن ابیطالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلا مگر علی یک بشر ملکی و دنیایی است تا ملکیان از او سخن بگویند یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازهگیری کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانی خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدود خود با چه ابزاری میخواهند به معرفی او بنشینند؟ تا چه حد او را شناختهاند تا مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کردهاند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است ...
صدای بچهشتر که بلند شود ــ چه بگویم شیپور جنگ که نواخته شود ــ بیمهابا، شدید، بیچشم داشت، بدون توجه به اطراف شیفته، و بهحسب فطرت، میرود؛ که: مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگتنگ من از او عمری ستانم جاودان او زمن دلقی بگیرد رنگ رنگ حق با آن عزیز سفر کرده است که ملت ایران را در عصر خود بافضیلتتر از ملت حجاز در عصر نبوی میدانست (مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1373: 206ـ169)؛ زیرا آنان صدای ملکوتی علی (ع) را بدون واسطه میشنیدند، ولی به لطایفالحیل شانه خالی میکردند، اما نوجوان 17 سالهای در یکی از روستاهای بخش قلعهگنج (از توابع شهرستان کهنوج) تا آن زمان که در اردوگاههای اطراف اهواز در صف نماز جماعت قرار نگرفته بود هرگز لباس و کسوت روحانیت (که سمبل و نشان امام بود) را از نزدیک ندیده بود."