چکیده:
مفسران قرآن کریم در تفسیر آیة72 سورة احزاب، در شرح وتوضیح کلمات ظلوم و جهول با
وجود اختلافنظرهایی، در این نکته اتفاق دارند که انسان با حمل بار امانت الهی که
فوق طاقت او بوده است، در حق خود ستم روا داشته و نسبت به صعوبت و عظمت بار امانت و
عاقبت حمل آن نادان بوده است. هر چند ظاهر این تعبیر با توجه به بار معنایی کلمات
یاد شده نوعی توبیخ و نکوهش در حق انسان تلقی میگردد؛ اما در ادبیات عرفانی این
اوصاف به گونهای تأویل و تفسیر شدهاند که نه تنها مایة ذم و قدح انسان نیستند
بلکه عین مدح و نعت او نیز هستند. مقالة حاضر سعی دارد تا با تحلیل برخی متون ادبی
این کلمات را از منظر عرفانی مورد بحث و بررسی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
غیـر انسـان کسش نکـرد قبــول زانکــه انسان ظلــوم بود و جهــول ظلـم او آنــکه هستــی خــود ر سـاخت فـانی بقــــای سـرمــد ر جهلاوآنکه هـر چه جــز حق بـود صـــورت آن ز لـــوح دل بــزدود نیک ظلمی که عین معـدلت است نغـز جهلی که مغـز معـرفت است (جعفری، 1363، ج 9، ص233) علاوه بر موارد یاد شده تأویلهای دیگری از اوصاف ظلوم و جهول، با تلقی همان معنای لغوی ستم و نادانی از آنها، از افادات عرفا دو مورد دیگر نیز حائز اهمیت است که مورد اول نظر قاسم انوار است که میگوید: ‹‹ ظلم و جهل ضد علم و عدل است و اینجا معنی ‹‹ اذا جاوز شیء حده انعکس ضده›› مینماید، چه ظلوم و جهول صیغة مبالغه هستند هرگاه این دو صفت از حد متجاوز گردند به ضد خود مبدل گردند›› (کاشانی،1344، ج 7، ص 373) در واقع این نظر مبتنی بر یک قاعده کلی فلسفی است که مورد توجه و استناد قرار گرفته است وحاج ملا هادی سبزواری نیز در مقام توضیح این مطلب میگوید: عجایب خلقت بسیار است اما علت عدم توجه عامه بدان عجایب دو چیز بیش نیست یکی آنکه ادراک این عجایب چون به تدریج برای بشر در طول زندگی حاصل میشود حالت شگفتانگیزی را از دست میدهد و به صورت یک شیئ روزمره و معمولی جلوه مینماید دوم اینکه طبق قاعدة فوق چون آیات و بینات و عجایب خلقت از اندازه فزون است به ضد خود منعکس شده و حالت شگفتانگیز آنها جای خود را به حالت معمولی و متعارف سپرده است (سبزواری، حاشیه الاسفارالاربعه، ج7، ص 118) بیت معروف وی را نیز در باب توصیف حق تبارک و تعالی به شدت ظهور میتوان بـر همین قاعده مبتنی دانست.