خلاصه ماشینی:
"بهتزدهای،میدانی،اما دلیلش را هرچه میجویی کمتر مییابی،اول فکر میکنی از شلوغی و هیاهوی جمعیت جا خوردهای،یا این همه رنگ و نگاه بهتزدهات کرده است،اما اینها دلایل قشنگی نیست،همهء اینها را بارها و بارها،اینجا و آنجا دیدهای،پس راه میافتی و خودت را از بین جمعیتی که جلوی غرفههای فروش کتاب به تماشا ایستادهاند،جلو میکشانی، غرفههایی که پیشخوانشان پر است از تذهیبهایی که در تلألؤ نورها برق میزنند.
هان چه میگویی چه پیش آمد،زمین را آب برد بادبان کشتی پیغمبران آتش گرفت 1l(به تصویر صفحه مراجعه شود) سمت راستت رنگها در دست کودکان رام میشوند،کودک میشوند و روی صفحهها میدوند تا نقشی قلم بخورد،کارگاه نقاشی است،دلت میخواهد تو هم قلممویی به دست بگیری و طرحی را نقش بزنی،اما دیدن اشتیاق کودکان و بازی آنها با رنگ زیباتر از آنی است که تماشایش را رها کنی،رها نمیکنی و مینشینی و نگاه میکنی.
چند لحظه مکث کافی است تا خودت را روبهروی رنگهایی ببینی که با کلمات قرآن پیوند خوردهاند و زیبایی خود را در پیچ و خم کلمات خدا تکثیر میکنند،اینجا نقشها پیش از آنکه ساکت باشند،حرف میزنند."