خلاصه ماشینی:
"آثار معاصران فلسفه عمر بشر زحمت است زحمت و آلودگی و محنت است گر بیکی خوش گذرد روزگار پیش خرد جای بسی حیرت است چون نرود روز و شبی بیملال خوشدلی آنراست که در غفلت است رنج بود قسمت هر زندهء کیست در این دایره کو راحت است خلقت ما از نظر عیش نیست آمد و شد دفتری از حکمت است آنکه جوانست ندارد خبر چونکه اسیر شکم و شهوت است عشق کند پیشه و غافل شود راضی از ایام که در لذت است چونکه جوانیش به آخر رسید اول درماندگی و حسرت است لشکر پیری چو بر او حمله کرد بانک برآید که گه رحلت است ایکه دو روزی بجهان اندری بین که جهان آینهء عبرت است آلتی و درخور تغییرها طفلی و پیریت بر این حجت است عاجزی و دست خوش روزگار تو بتصور که ترا قدرت است معتقد روز پسینی اگر آنچه بدرد تو رسد طاعت است چون و چرا از تو پسندیده نیست بندگی صرف ترا ذمت است روزی خود میخور و شکرانه گو یک دو سه روزی که ترا قسمت است علت خلقت نشود فاش لیک غور در این مرحله ذی قیمت است کس نکند آگهت از سر مرگ گرچه در این راه بسی صحبت است گفته محسن بشنو نیک باش چند صباحی که ترا فرصت است محسن شمس ملکآرا دو رباعی این دوره که عصر دانش و فرهنگ است هان دیده گشا مجال و فرصت تنگ است!"