خلاصه ماشینی:
"در لفظ انگور بنگر که در میان گو و اول و آخر اره است نظم اعناب تازه اول و آخر بود بآب هر گه شد آب منقطع از وی عنا بود رز را چو سین کش اره و آبش بوقت ده تا پایهات رسنده بمهد سما بود حکایت یکی از دهات دهاقین را پرسیدند که از چه سبب اسباب پراکنده را دوست نداری و همه در یک موضوع و یک ولایت جمعآری گفت ندانستهاید که چون ضیاع متفرق گردد ضایع شود امیر خسرو دهلوی به از کاسب بعالم دیهقانند که وحش و طیر را راحت رسانند ز کاسب رایگان نفعی نخیزد ز دهقان عاقبت چیزی بریزد جهان را خرمی از دیهقانست سزد گر باغ ازو گر بوستان است ازین به در بنی آدم چه کار است کز آدم در جهان این یادگار است براحت از دهاقین مرغ و مورند ازو گر آدمی و گر ستورند اگر دهقان چنان باشد که باید سبک گوی از ملایک در رباید اگر جویای قحط نان نباشد کسی در پایه دهقان نباشد بکار اندر همه مردان کارند عرق ریزند و قوت خلق کارند کلید رزق و قسمت کرده در مشت چراغ دلفروزی در در انگشت"