چکیده:
تناسخ،از دیرباز در اندیشة برخی ملل،مثل هندوان و یونانیان و برخی حکمای عهد باستان،مثل فیثاغورث،امپدکلس،افلاطون و سقراط دیده میشود.البته،ملاصدرا نسبت اعتقاد به تناسخ را به این دسته از حکمای یونان،نوعی کجفهمی در اندیشههای آنها،راجع به حیات پس از مرگ میداند.بیشتر حکمای اسلامی،اعم از پیروان حکمت مشاء،اشراق و حکمت متعالیه،به مسئلة تناسخ توجه کرده،به نقد و بررسی آن پرداخته و با دلایل متعدد،بطلان آن را بیان نمودهاند.از میان ایشان،ملاصدرا به طور مفصل این مسئله را از زوایای مختلف بررسی کرده و ضمن تفکیک اقسام تناسخ،براهینی را در ابطال آنها اقامه نموده است.در این نوشتار سعی شده است،دو برهان از مهمترین براهین ملاصدرا،تحلیل و بررسی شود:برهان قوه و فعل بیان میکند که پذیرفتن تناسخ به معنای پذیرفتن اتحاد امر بالفعل(یعنی نفس مفارق از ماده)با امر بالقوه(یعنی بدن دوم که آمادة پذیرش نفس است)میباشد و بطلان این امر روشن است.این برهان جمیع اقسام تناسخ،اعم از نزولی و صعودی را ابطال میکند.اما برهان دوم او،تناسخ را در جهت نزولی باطل میکند و بر مبنای حرکت جوهری اقامه شده است.بر اساس این برهان،پذیرفتن تناسخ مستلزم حرکت رجوعی وجود از اشد به انقص است و این نیز محال و ممتنع است.از دیدگاه ملاصدرا،مسائلی همچون معاد جسمانی،مسخ،رجعت با مسئلة تناسخ به معنای مشهور و رایج آن متفاوت بوده و وقوع آنها،نه تنها هیچگونه محذور عقلی ندارد،بلکه حتی برخی آیات قرآن و روایات نیز تحقق آنها را تأیید میکند
خلاصه ماشینی:
"بنا بر حرکت جوهری،هر بدن نفسی دارد که در زمینة خود او وجود یافته است و متعلق به آن است و دنبالة حرکت مادی همان بدن است،این چنین نیست که نفس به تنهایی حرکت کند و بدن ساکن باقی بماند یا به عکس،بلکه مجموع آن دو از رهگذر کمال تدریجی به مرتبة وجودی جدیدی میرسند و از آن جا که این حرکت غیر قابل برگشت است نامعقول خواهد بود که نفس رشدیافته پس از ترک بدن خودش بخواهد وارد بدن رشدنیافتة جدیدی شود و از نو شروع به رشد کند، این سیر قهقرایی که نتیجة اعتقاد به تناسخ است امری محال میباشد(صدرالمتألهین شیرازی،9:1410/21).
مسئلة رجعت و بازگشت نفوس گروهی خاص از افراد بشر پس از مرگ به بدنهای دنیوی خود قبل از قیامت،غیر از تناسخ به معنای رایج آن است؛زیرا در تناسخ،نفس به همان بدن اول باز نمیگردد،ولی در رجعت نفس به همان بدن رجوع میکند و از مصادیق رجوع کامل به ناقص و فعل به قوه نیست و نیز آنچه در قرآن به آن تصریح شده که در امتهای پیشین مسخهایی صورت گرفته است و طی آن برخی از انسانها به صورت خوک و میمون درآمدهاند،متفاوت با تناسخ میباشد؛زیرا در تناسخ،نفس انسان پس از جدایی از بدن خویش به بدن دیگر تعلق میگیرد،اما در مسخ،نفس از بدن جدا نمیشود،بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر میکند،تا انسان بدکار،خود را به صورت میمون و خوک دیده و از آن رنج ببرد."