خلاصه ماشینی:
"بعضی از ناقدان، این قسم داستانها را به دلیل ایدئولوژیک بودن، داستان به شمار نمیآورند و میگویند رمان، شعر و داستان کوتاه نباید از پیش اندیشیده شده باشد و هستی و روابط انسانی را به صورت سیاه سیاه یا سفید سفید ببیند، چنان که در روسیه شوروی پیشین کسانی مانند «فادیف» همان مطالبی را به صورت داستان درمیآورند که بخشنامههای حزبی میگفت و در ایران نیز غالب داستانهای سیاسی از همین راه میرفت و میرود و در آنها، تبلیغ و اندیشه قبلی همه چیز است و ساختار هنری، چندان اهمیتی ندارد.
عشق اشکانه و سیدحسین به یکدیگر بیسابقه نیست و نظایر آن در ادب عرفانی به فراوانی آمده است اما چون زبان داستان در این زمینه غالبا انتزاعی میشود و سویههای تاریک آن را ندیده میگیرد، پس از مدتی حدت و شدت خود را از دست میدهد.
مقارنه زندگانی و نبرد دو حریف ایرانی و عراقی گرچه در بسیاری از جاها یکجانبه است و استوار عراقی غالبا در صحنهها به صورت آدمکی خودکار نمایان میشود که صفات انسانی ندارد، با این همه از لحاظ فن داستاننویسی، شیوه تازهای را نمایان میکند که بر کشش رمان میافزاید و حسن دیگر آن نیز، یکی این است که نتایج دلخراش جنگ و مخاصمه را نشان میدهد.
این اشارهای است به زمانی که سید روی خاکریز نشسته و چنان غرق در خاطره سیما و کردار اشکانه است که متوجه خطر نیست و حالا سالها بعد عراقی اشاره میکند که سید بار دیگر همانجا بنشیند و چنان توی فکر اشکانه غرق شود که نفهمد گلوله خمپاره کی سوت میکشد."