چکیده:
پس از وقوع غیرمنتظره انقلاب در ایران تلاشهای نظری متعددی بهمنظور تبیین آن انجام
شده است. در این ادبیات نظری گسترده، عوامل تبیینی متفاوتی از سنخ اقتصادی، سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی بهچشم میخورد. پرسش محوری این مقاله آن است که با چه معیارها و
ضوابطی میتوان تبیینهای موجود از انقلاب اسلامی ایران را که واجد علت مرکب هستند به
یک نوع خاص از تبیین یعنی تبیین فرهنگی تحویل نماییم.
در این مقاله تلاش شده است بهصورت منطقی چند معیار و ملاک برای طبقهبندی و
تمییز تبیین فرهنگی از غیرفرهنگی ارائه گردد.
خلاصه ماشینی:
"یعنی ممکن است مصادیق تبیین فرهنگی انقلاب ایران آنقدر متنوع و متفاوت باشند ـ مثلا در سنخشناسیای از تبیینهای فرهنگی انقلاب اسلامی ایران، این مجموعه به ده دسته کلی طبقهبندی شده که ذیل هر طبقه نیز چندین مصداق آمده است (حاضری، 1380: 19ـ9) ـ که مجبور شویم اذعان کنیم ما نه با «تبیین فرهنگی انقلاب ایران»، بلکه با «تبیینهای فرهنگی انقلاب ایران» مواجهیم که در این صورت، یافتن حداقل مشترک یا عصاره واحدی در آنها برای تعریف مشترکشان، به غایت دشوار میشود تا جایی که نمیتوانیم از توصیفات عام و فراخ فراتر رویم و ابهام مفهومی که «تعریف» قصد داشت آن را پایان دهد، فیصلهنیافته باقی میماند.
حال اگر در تبیینی از انقلاب ایران، تنها بخشی از علت فرهنگی باشد یا به عبارت دیگر، در کنار دیگر عوامل، بر عامل فرهنگ نیز تأکید شده باشد، چه باید کرد؟ در واقع، معضل اصلی، تعریف تبیین خالص فرهنگی از انقلاب ایران نیست، بلکه مشکل اساسی مربوط به مقام اثبات یا تحقق یعنی در مصداقها یا تبیینهای موجود از پدیده منفردی همچون انقلاب ایران است.
راهحل دیگر برای تشخیص اینکه سهم متغیرهای تبیینی چقدر است و کدام یک وزن بیشتر نسبت به دیگر متغیرها دارد، این است که پدیده مورد تحلیل را نه بهصورت واقعهای تفریدی مثل «انقلاب ایران»، بلکه به شکل مقولهای کلیتر مثل «انقلاب» در نظر بگیریم و سپس براساس واحد تحلیل سیستمی (جوامع مختلف)، نظریه یا تبیین مفروض را بررسی تجربی کنیم (که در این حالت، «انقلاب» تبدیل به «متغیر» میشود و جوامع انقلابکرده با جوامع فاقد تجربه انقلابی مقایسه میشوند) و سپس از طریق تکنیکهای چندمتغیری (رگرسیون لجستیک، تابع تشخیص یا مدلهای لگاریتم خطی) اهمیت نسبی و وزن هر متغیر تبیینی را در احتمال وقوع انقلاب (البته در چارچوب جامعه آماری مورد بررسی) تعیین کنیم."