چکیده:
اندلس نامی است که مسلمانان بر شبهجزیره ایبریا اطلاق میکردهاند و قاضی صاعد
آن را از جنوب به مدیترانه، از شمال و مغرب به اقیانوس اطلس و از شرق به کوهسار پیرنه
محدود دانسته است که قبل از فتح اسلامی در 92 ق / 711م، در آنجا اقوام «ایبری»،
«وندال» و «گوت» اقامت و حکومت داشتهاند. پس از فتح مدتی والیان عرب برآنجا
حکومت میکردند. سپس عبدالرحمان الداخل، حکومت امویان اندلس را تأسیس کرد و
قرطبه را به پایتختی برگزید و سیاستهای جامعی را به اجرا درآورد و بعد از او فرزندش،
هشام اول و سپس پسر هشام، حکم اول و درپی او عبدالرحمان دوم (حک:
206 ـ 238 ق) به سیاستهای او ادامه دادند. در این دوره جاذبه قرطبه همواره
دانشمندان و هنرمندان را از بغداد و شرق اسلامی به سوی خود میکشانید و سیل کتاب نیز
به آنجا سرازیر بود. این جریان فرهنگی و هنری مردم ایبریا را مفتون فرهنگ مشرق زمین
ساخت و وضعیتی از شیفتگی به مدنیت اسلامی پدید آورد که آن را دوران نوزایی اول
نامیدهاند. بعد از او پسرش، امیرمحمد (حک: 238ـ273 ق) به حکومت نشست که
قاضی صاعد دوره وی را سرآغاز دوران آغازین شکوفایی نسبی و یکصدساله علوم در آن
سرزمین به شمار آورده است.
خلاصه ماشینی:
"یوسف بن تاشفین مرابطی در جنگ زلاقه برآلفونسوی ششم پیروز شد (479 ق)؛ اما نه او و نه جانشینانش قادر نشدند که از هجومهای متوالی حاکمان اسپانی و پرتغالی جلوگیری کنند؛ چنانکه آلفونسوی هفتم قرطبه را تصرف کرد و آلفونسوی اول، حاکم پرتغال، لشبونه را در این حال موحدین (حک: 540ـ622 ق) جای مرابطین را گرفتند و آلفونسوی هشتم را در جنگ ارک شکست دادند (529 ق)، اما وی در جنگ عقاب پیروز شد (609 ق)، آنگاه فردیناند سوم (حک: 614 ـ 650 ق)، حاکم لیون، پس از تصرف قشتاله، قرطبه را نیز از نو تصرف و مسجد جامع آن شهر را به کلیسا تبدیل کرد (646 ق) و سپس در 648 ق قادس را گرفت و در برابر غرناطه متوقف ماند، غرناطه قلمرو حکمرانی بنی احمر (حک: 629ـ898 ق)، از بقایای ملوک الطوایف بود که به مدت دوقرن و نیم در مقابل اسپانی ایستادگی کرد و از همین زمان پادشاهان مسیحی اسپانی نیز به سازمان شوم «محکمه تفتیش عقاید» پیوستند (629 ق) و مسلمانان اسپانیا که با تیغ گیوتین محکمه مواجه بودند، در فواصل 897ـ1088 ق به ایتالیا، جنوب فرانسه، شمال آفریقا و نقاط دیگر جهان کوچ کردند.
5 بعد از سقوط خلافت اموی، شهر «طلیطله» (Toledo) اندک مدتی در تحت سرپرستی «قاضی ابوبکر، یعیش بن محمدبن یعیش اسدی» بود که با مشورت بزرگانی، چون: «ابن مسره» و «عبدالرحمان بن متیوه» اوضاع سیاسی ـ اجتماعی آن شهر را اداره میکرد (عنان، 2 / 95)؛ اما پس از اینکه بزرگان شهر، ابنیعیش را کنار گذاردند و او در قلعه ایوب در سال 418 ق / 1029 م درگذشت و نیز پس از فوت عبدالرحمان بن متیوه پسر وی، عبدالملک به حکومت طلیطله رسید؛ ولیکن براثر سوء رفتار وی، امور شهر به آشفتگی کشید و ساکنان به نظر خود تصمیم گرفتند که خویش را از چنگ این بزرگان و بزرگزادگان برهانند و از این جهت پیکی به نزد «عبدالرحمان بن ذیالنون» به شنتبریه(Santaver) فرستاده، از او درخواست کردند که ریاستشان را بر عهده بگیرد و او هم فرزند خود، «اسماعیل» را در 427 ق / 1036 م به آنجا به حکومت اعزام کرد."