چکیده:
این مقاله پس از ارائه شواهدی چند از اهمیت روزافزون بخش فرهنگ و هنر در
اقتصاد امریکا، پیشینه رشته مطالعاتی اقتصاد فرهنگ و هنر را که در پی شناخت و
تحلیل مسائل مبتلابه تولید و مصرف محصولات فرهنگی و هنری است بیان میکند.
میل به هنر، بازار آثار هنری، عرضه و تقاضای هنرهای نمایشی، بازار کار هنرمندان و
جایگاه هنر در سیاستهای بخش عمومی چند مبحث نظری مهم در رشته مذکور
است که این مقاله به بیان برخی یافتههای اقتصاددانان فرهنگ و هنر در این مباحث
میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"در ایالات متحده طبق دادههای حاصل از سرشماری فعالیتهای خدماتی در سال 1987، 22 درصد بنگاههای هنرهای نمایشی، موءسسه غیرانتفاعی (و معاف از مالیات) بوده و درآمدشان 27 درصد کل درآمد بنگاهها را تشکیل میداده و بقیه، شرکتهای انتفاعی (و مشمول مالیات) بوده است (National Endowment for Arts, 1990 and 1992) این ارقام نشان میدهد که فعالیت بنگاههای نمایشی غیرانتفاعی بهتدریج افزایش یافته زیرا در سال 1982 نسبتهای فوق به ترتیب، 19 و 25 درصد بوده است.
این کار باید نسبتا ساده باشد و با توجه به آثار جانبی مستقیم نظیر ضایعات تولید و مصرف صورت پذیرد که برای مثال، از برگزاری جشنهای هنری یا از وجود یک بخش هنری پویا در چارچوب اقتصاد منطقه مایه میگیرد، اما مطالعات انجامشده، به جای پرداختن به نمونههای بارز شکست بازار که دخالت دولت را گریزناپذیر میکند بیشتر به مخارج مستقیم دولت و آثار فزاینده آن توجه کردهاند (Seaman, 1987, ch.
در نهایت، پس از حل مسئله ضرورت یا عدم ضرورت کمک دولت به بخش فرهنگ و هنر، این پرسش مطرح میشود که بهترین روش تأمین و توزیع کمک در بین مخارج فرهنگی و هنری رقیب کدام است؟ بیتردید، طی سالهای متمادی، این مباحث از مسائل اساسی مالیه عمومی بوده و در این میان، به بخش فرهنگ و هنر نیز تا حدودی توجه شده است؛ بهویژه این مسئله که هزینههای مالی حمایت دولت از فعالیتهای فرهنگی و هنری را چه کسی میپردازد و سیاست مالیاتی چه تأثیری بر منابع موءسسات فرهنگی و هنری بزرگ دارد (Clotfelter, 1991, 237-69; Feld & Schuster, 1983)بهطور کلی، توزیع اعتبارات حمایتی بخش عمومی (اعم از کمکهای مستقیم و معافیتهای مالیاتی) بین مدعیان رقیب، اساس سیاستهای فرهنگی و هنری را تشکیل میدهد."