چکیده:
کرامیه فرقهای از اهل سنت بودند که محمدبن کرام سجستانی (د 255ق) پایهگذار آن بود. دهها هزار نفر از مردم شمال خراسان و
فلسطین به آنان گرویدند، دانشمندانی از میان آنان برخاستند، حاکمانی به طرفداری از آنان روآوردند و سرانجام پس از چند قرن تلاش
و فعالیت، مانند بسیاری از فرقههای دیگر از بین رفتند و تنها نامی از آنان در کتابها برجای ماند. در الملل و النحل، مطالب گوناگون،
شگفتآور و باورنکردنی به آنان نسبت داده شده است. این نسبتها، هم در زمینه مسائل اعتقادی مثل توحید، نبوت، معاد،... است و
هم در امور فقهی. این پژوهش در پی ارزیابی و سنجش درستی یا نادرستی یکی از نسبتهای داده شده به کرامیه درباره صفات خبری
خداوند یعنی تشبیه و تجسیم خداوند، براساس متون تفسیری برجای مانده از آنان است.
خلاصه ماشینی:
"ممکن است گروهی یا فرقهای دارای یک یا دو رأی نادرست و غیر قابل پذیرش باشد، اما اگر همه باورهای زشت، پلید و گاه نفرت آور را جمع کردند و یک جا به کرامیه نسبت دادند، آیا به راستی هیچ انسان کم خردی، این مطالب را حتی به عنوان باورهای یک نادان بیدین میپذیرد تا به گروهی از عالمان اسلامی، اگرچه با اعتقادات هر چند پارهای نادرست، نسبت داده شود؟ سر این نسبتها چیست؟ آیا به راستی دست کم، برخی از نادانان اینها و نه عالمانشان، چنین مطالبی را بر زبان رانده و بدان معتقد بودهاند؟ اگر به چنین یاوههایی اعتقاد داشتند، (بغدادی، اصول الدین، 337) و اسفراینی (ص 99) حق داشتهاند که آنان را تکفیر کنند.
گرچه ابن هیصم کرامی به صراحت، اعتقاد به تشبیه و تجسیم را انکار کرده و میگوید: معنای فاسدی مثل داشتن اعضاء و جوارح یا داشتن مکان و تردد در مکانها، برای خدا قائل نیستیم، مراد از تجسم، قائم بودن خداوند به ذات خویش است (شهرستانی، 1/103).
این تفسیر از تجسیم که کرامیه بیان کردهاند، مورد تأیید متکلمان دیگر مذاهب هم عصر آنان مثل ماتریدی نیز قرار گرفته است که منظور کرامیه، قائم به ذات بودن خداوند بوده است و نه داشتن اندام و اعضاء (ابوثناء لامشی، 57).
از این رو، آنچه از این دو تفسیر به عنوان اندیشه نویسندگان آن، یا به نقل از بزرگان کرامیه مثل ابن کرام و محمد بن هیصم به دست میآید، این است که آنان هرگز به داشتن اندام و اعضاء برای خداوند باورمند نبوده، به صراحت، ساحت خدای سبحان را از آن پیراسته و به تنزیه خداوند از آن پرداختهاند."