چکیده:
تجرد نفس از مباحث مهم فلسفه اسلامی است که در کلام اسلامی کمتر بدان
پرداخته شده است. فیلسوفان مدافع این نظریه و جمهور متکلمان مخالف آنند. در مکتب
مشاء ادلهای بر تجرد نفس طرح شده که در آثار دو متکلم برجسته منتقد این مکتب،
غزالی و رازی نیز منعکس شده است. این دو اندیشمند، در این مسأله در برخی از آثار
خود موضع فیلسوفان را برگرفته و در برخی دیگر به موضع متکلمان نزدیک شدهاند. اما
ادله مورد نظر به لحاظ قوت و ضعف، وضع یکسانی ندارند. پارهای از آنها، از جمله
استدلال مبتنی بر بساطت ادراکات، بسیار قوی و پارهای خدشه پذیرند. گذشته از این،
انتقادات غزالی و رازی نیز بر این ادله، خالی از اشکال نیست. ضمن اشاره اجمالی به
آرای غزالی و رازی، ادله آنان در رد و اثبات تجرد نفس نقد و بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"ولی این نیز باطل است زیرا نفسی که محل دانشهاست و موجب برتری انسان بر دیگر حیوانات است و مستعد دیدار خداوند تعالی است، چگونه میتواند چنین حالتی داشته باشد؟ در نقد دلیل غزالی میتوان گفت نخست، اگر نفس خارج از بدن باشد، چرا نمیتواند بر بدن تأثیر بگذارد؟ مگر تأثیر نفس بر بدن مکانیکی است که باید از طریق تماس صورت بگیرد؟ گو اینکه البته مقوم بدن بودن مستلزم نفی خارج بودن آنست.
غزالی در مقاصد الفلاسفه (ص 367ـ368) مشابه این دلیل را آورده است و میگوید اگر نفس ناطقه، جوهری حاضر در جسم یا عرضی حال در آن باشد، یا همین حضور برای ادراک آن جسم کافی است که در آن صورت باید آن را همیشه ادراک کند، درست همان طور که ذات خود و صفات ملازم ذات خود را، بدون مقایسه با شیء دیگری همیشه ادراک میکند، در حالی که اینگونه نیست؛ زیرا انسان گاهی غافل از بدن و اندامهای خودست، یا اینکه صرف این حضور برای ادراک کافی نیست و ادراک او از طریق صورت است، در این حالت، تعقل او، به جهت امتناع تعدد صور یک شی در یک ماده، محال خواهد بود.
اگر بگویند اینکه شما آن موضع را ندانید ثابت نمیکند که آن موضع نیست، پاسخ میدهیم چون مائیم که میشنویم، میبینیم، تخیل، فهم و تعقل میکنیم اگر بعضی از اجسام، چه جزئی از بدن و چه محصور در جزئی از بدن، موصوف باشند به قوهای که همه این ادراکات را ادراک میکند، پس در این صورت حقیقی نخواهند بود و هویت ما جز آن جسم موصوف به قوه مدرک ادراکات نخواهد بود و اگر اینگونه باشد چون ما از آن شیء آگاه نیستیم باید حقیقت نفس خود را نشناسیم و این البته باطل است."