چکیده:
نبوغ شاعری و فرهنگ عمومی و عمیق حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، شاهنامه را در جایگاهی چنان ارجمند قرار داده است که به آسانی نمی توان نقشی را که حکیم فردوسی با حضور رستم دستان در پهنه ادب پارسی با جهان بینی خویش به ظهور رسانیده است به تمام معنی دریافت.
شاهنامه، سند قومیت و نسب نامه ایرانیان است و افکار و قرابح و علائق و عواطف آنان که در طی اعصار تنها برای بیان وجوه عظمت ایشان به وجود آمده است، و مشحون است به ذکر جنگ ها و پهلوانی ها و جانفشانی ها و فداکاری های آنان.
قهرمانان منظومه حکیم فردوسی انسان هایی هستند آرمانی که آرزوهای بر آورده نشده ایرانیان را بگونه یی دلپذیر شکل می دهند. این پهلوانان هر چند به دوران های دور تعلق دارند؛ اما آنان از چنان حرکت و حیاتی برخوردارند که مردم اعمال و دلاوری های ایشان را تبلوری از آرزوها و خواسته های خویش می بینند و در سیمای آشنایشان فاصله سالیان دراز را احساس نمی کنند.
حکیم فردوسی بزرگ، در شاهنامه، اثر گرانقدر خود هرگاه ایرانیان را گرفتار سختی می بیند و پهلوانان را خسته و دل افکار می نگرد و در کار پیروزی ناتوان می یابد، روزنه امیدی به رویشان می گشاید...
خلاصه ماشینی:
"یکی هفت وادی سلوک که در منطق الطیر عطار عبارتست از: 1-طلب 2-عشق 3-معرفت 4-استغنا 5-توحید 6-حیرت 7-فقر و فنا که در نزد مولانا جلال الدین به"هفت شهر عشق"تعبیر میشود: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم (شمس،5531،ص 232) و لسان الغیب شیراز نیز در نور دیدن بادیهء سلوک را بیدستگیر خضر معرفت ممکن نمیبیند: قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلماتست،بترس از خطر گمراهی (حافظ،8731،ص 666) و این معانی در شاهنامهء حکیم فردوسی عبارت از هفت خوان است،و آنچنان است که رستم برای نجات کیکاووس و سپاه او که در مازندران به زندان بودند حرکت کرد،و برای آنکه زودتر به مقصد برسد،بیراهه گزید و هفت آفت بزرگ (هفتخوان)او را پیش آمد،که از همهء آنها به بازوی مردی و نیروی الهی و با توکل به خدای یکتا و عقل پویا سالم بیرون آمد.
بدین روی هفتخوان رستم و اسفندیار را که داستانش در شاهنامهء حکیم فردوسی به گونهیی دلانگیز صورتگری شده و رنگی حماسی یافته است و همچنان هفت پیکر نظامی را میتوان کنایه از هفت وادی سیر و سلوک روحانی شمرد و اضافه کرد که عدد"هفت"که در"هفت وادی سلوک"و"هفت طور دل"مورد بحث است نظیر ایام هفته و هفت کوکب سیاره،و هفت آسمان،و هفت طبقهء زمین،و هفت اورنگ و هفت پردهء چشم و هفت اندام،و هفت مرد و هفت پیر،و هفت بار طواف کعبه و هفت بار رمی حجر،و هفت گاو فربه،و هفت گاو لاغر،و هفت سنبلهء خشک و هفت سنبلهء تر،و تعبیر یوسف از هفت سال فراوانی و هفت سال سختی و قحطی و اصحاب کهف و سبع المثانی(معین،دکتر محمد،8331،743)و نیز این حدیث پیامبر اکرم که فرمود:ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا انی سبعة ابطن که مولانا جلال الدین در دفتر سوم مثنوی شریف آنرا بنظم آورده: حرف قرآن را بدان که ظاهریست زیر ظاهر باطنی بس قاهریست (مولانا،ج 3،ب 4424) و موارد بسیار دیگر،مانند عدد"چهل"در"چلهنشینی"و"چلهبری"و"چلهء کمان"و"چلهء اموات"از اعداد تام متبرک و مقدس است که روی در ریشههای باستان دارد،و از گذشتهء بسیار دور تاریخی و داستانی سرچشمه میگیرد."