چکیده:
مسأله بلاغت و زبانآوری و دانش بلاغت دو امر متفاوت از یکدیگر است.بلاغت را پیشینهای طولانی است،و در زبان عربی سالها پیش از ظهور اسلام شاعران و خطیبان از آن بهرهمند بوده و به عنایت داشتهاند؛ولی دانش بلاغت پس از اسلام نشو و نما یافت. در آغاز،تعاریفی ابتدایی از بلاغت مطرح گردید و بتدریج همگام با تحول و تطور علم بلاغت،تعاریفی دقیقتر و علمیتر از آن ارائه گردید که با تعاریف نخستین تفاوت داشت.سیر تحول این تعریفها و تفاوت آنان موضوعی است که این مقاله عهدهدار آن است.
خلاصه ماشینی:
"گفته شد که یکی از ویژگیهای قرآن کریم-که خود جنبهای از جنبههای اعجاز این کتاب آسمانی محسوب میشد-فصاحت و بلاغت آن بود و ذوق و طبع عرب زبانان به خوبی این ویژگی را درک میکرد و البته افراد سلیم النفس به آن اعتراف داشتند.
عنایت به مسأله بلاغت به حدی بود که از خود پیامبر اکرم(ص)و صحابهء برجستهء ایشان نیز عباراتی دربارهء بلاغت نقل شده است که برخی از این سخنان احتمالا به قصد تعریف بلاغت اظهار نشده بلکه مقصود توجه به آن و بیان اهمیت آن بوده است.
7-رمانی(ابو الحسن علی بن عیسی متوفی473 هـ)بلاغت را چنین تعریف میکند: «البلاغة فهی ایصال المعنی الی القلب فی احسن صورة من اللفظ»(رمانی،ص 96)یعنی:«بلاغت عبارت است از رساندن معنی به قلب در قالب بهترین الفاظ» این تعریفها برخی از نخستین تعریفهایی است که از بلاغت ارایه شده است.
با دقت و تأمل در این عبارت درمییابیم که نوعا از سادگی در لفظ و معنی برخورداراند و اگرچه برخی از این تعریفها جامع افراد یا مانع اغیار نیست ولی در مقابل از ذوق ادبی همراه با سهولت و روانی حکایت دارد و گویندگان آن هریک با بیانی ساده برداشت و فهم خود را از بلاغت-به شیوهایی که برای خواننده قابل فهم و دلنشین است-بیان کردهاند.
عبارت عبد القاهر چنین است: «و اعلم ان لیس النظم الا ان تصنع کلامک الوضع الذی تقتضیه علم النحو و تعمل علی قراینه و أصوله»(جرجانی،ص 46)یعنی:«بدان که نظم چیزی نیست مگر این که سخن خود را به مقتضای علم نحو بیاوری و به قوانین و اصول آن پایبند باشی."