چکیده:
مسأله مطرح شده در این مقاله،قول به شأن علمی تاریخ است،چون علم،بنا به تعریفی،کشف روابط علت و معلول میان پدیدهها است.پس تاریخ نیز نخست باید ما وقع،یعنی همان پدیدههای تاریخ را بیان دارد،و سپس علل وقوع آنها را به دست دهد.روش حل این مسأله،در کاربرد شناخت توصیفی و تحلیلی نهفته است،یعنی نخست باید ما وقع را توصیف کرد،و بعد تبیین علی آن را باز نمود.نتیجه آن شود که تاریخ را از منظر جامعهشناسی بنگریم،یعنی تاریخ را جامعهشناسی کنیم.پس،جامعهشناسی تاریخ به میان میآید؛که محتوای کلی این مقاله را تشکیل میدهد.
خلاصه ماشینی:
"***** مقدمه: از آنجایی که محققان جامعهشناسی و تاریخشناسی برآنند که جامعهشناسی، تاریخ جوامع انسانی در عرض زمان،و تاریخ،جامعهشناسی در طول زمان است،(باتومور،ص 4-37؛آریانپور،صص 18 و 97 25)و نیز از آنجا که علم و اطلاع ما در هریک،بدون بهرهگیری از مستخرجات و قوانین مکتشفه دیگری،ناقص است،برآنیم تا در این مقاله،تعریف،هدف،موضوع،و حدود هر یک را بدست دهیم و شناخت توصیفی و تحلیلی آن دو را باز نماییم و معلوم کنیم که این دو دانش،لازم و ملزوم یکدیگر و دو شرط لازم و کافی برای آن دانش میباشند؛و نیز بیان داریم که چون تاریخ،مواد کار خود را از آثار و اسناد و رویدادهای گذشته جوامع انسانی میگیرد و جامعهشناسی مواد کار خود را از تاریخ و سایر علوم به دست میآورد،پس ترکیب آن دو با یکدیگر دانشی حتی الامکان جامع الاطراف پدید میآورد که نه این است و نه آن،ولی در عین حال هم این است و هم آن.
در اینجا،ابن خلدون اصرار دارد به خواننده مکتشفات جامعهشناسی تاریخ، چیزی را بفهماند که تا زمان او-یعنی حدود هفتصد سال پیش-کسی متذکر آن نشده بود؛و آن این است که اگر منابع موثق فراوانی هم در دسترس مورخ بیطرف و منصف باشد،کافی نیست؛زیرا اگر چنان مورخی،روش علمی خاص تاریخنگاری،و نیز توان تنظیم نظریه علمی به منظور کشف روند قانونمند تاریخ، و اندیشهء خلاق،فکر کاشف و موشکاف در کشف چگونگی و چرایی بوجود آمدن،تغییر کردن و از بین رفتن پدیدههای اجتماعی و تاریخی را نداشته باشد، کاری جز سادهگویی،سادهاندیشی و سطحینگری از وی برنمیآید."