چکیده:
یکی از مباحث مهم در فلسفه سیاسی هر مکتب،مبنای اطاعت از حاکم است.در این جا این پرسش مطرح میشود که«مبنای اطاعت از حاکم»چیست؟بر چه اساس و مبنایی، اطاعت از حاکم،مشروع است؟و این که چرا مردم باید از فردی به نام حاکم،اطاعت کنند؟حاکم،بر چه مبنای از مردم،انتظار اطاعت دارد؛به گونهای که اگر از اوامر او یا قوانین اجتماع،سرپیچی کنند،مستحق سرزنش و مجازات هستند؟ پاسخ این سؤال،براساس مبانی فکری و اعتقادی هر مکتب سیاسی،متفاوت است.در مکتب اسلام-که همه چیز از خداوند نشأت میگیرد-سلطهء یکی بر دیگری،جز اینکه از سوی خداوند باشد،منشأ و مبنای دیگری ندارد و تنها خداوند،نقش قانونگذار و ارائه دهندهء راه سعادت و کمال بشر را بر عهده دارد و اوست که صلاحیت قانونگذاری و جعل ولایت را داراست.در این مکتب،ولایت و حکومت،حق و امتیاز نیست،بلکه تکلیف و مسئولیت است.در این نوشتار،قصد داریم تا به مبانی اطاعت از حاکم در اندیشه سیاسی شیعه بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
"شمول آیات نسبت به جانشینان آنانکه واجد شرایط لازم رهبری؛همانند عدالت و اجتهاد بوده و توانایی انجام وظایف محوله را دارند،لکن از مقام عصمت،بهرهمند نبودهاند،تنها،به عنوان جانشینان ایشان که در جای خود ثابت شده است،لازم الاطاعه هستند؛چرا که نصب عام یا خاص فردی به عنوان حاکم و قاضی،بدون لزوم اطاعت از او،معنا و مفهومی ندارد،اما دلیل عمده که «لزوم اطاعت از حاکمان واجد شرایط»را در عصر غیبت اثبات میکند،روایات هستند.
دلیل معروف دیگری که در این زمینه،در منابع شیعه و اهل سنت مشاهده میشود و مورد استناد اکثر محققان و دانشمندان هر دو مذهب،قرار گرفته،جملهای از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم است که فرمودند:«لا طاعة لمخلوق فی معصیه الخالق»43 برخی از محققان معاصر،این جمله را بر همه اطاعتهای انسانی حاکم دانستهاند؛53 بدین معنا که هر جا انسان،وظیفه دارد از شخص دیگری اطاعت کند،مثل اطاعت فرزند از پدر و مادر یا اطاعت شهروندان از حاکم،در صورتیکه متضمن ارتکاب معصیتی از معاصی الهی یا ترک یکی از فرایض الهی باشد،نه تنها اطاعت واجب نیست،بلکه ارشاد و هدایت شخص آمر نیز لازم است."