چکیده:
آشنایی با مکاتب فلسفی در اخلاق، مهمترین گام برای وارد شدن در مبحث فلسفة اخلاق
است. عاطفهگرایی از عمدهترین مکاتب اخلاقی است که قدمت و گسترهای به پهنای تاریخ
دارد. متفکران، فیلسوفان، شاعران و روانشناسان برجستهای را میتوان برشمرد که
دیدگاههای جالب و پرسشبرانگیزی را در این زمینه ارائه نمودهاند. کنفوسیوس، بودا،
لائوتسه، دیوید هیوم، آدام اسمیت، ژان ژاک روسو، آرتور شوپنهاور، آلفرد جولز آیر،
کارول گیلیگان و نل نادینگز کسانی هستند که در این مقاله، معرفی شدهاند. همگرایی
میان آرای این متفکران را میتوان در مفاهیم مورد استفادة ایشان، نظیر همدردی،
همحسی، نوعدوستی، خیرخواهی، شفقت و احساس مسئولیت و غمخواری ملاحظه نمود. از این
میان، تأکید روانشناسان و فیلسوفان معاصر بر مفهوم غمخواری و مبالات، امری است که
در متون روانشناختی و فلسفی جدید زیاد به چشم میخورد. رویکرد غمخواری یا احساس
مسئولیت، یکی از چند رویکرد عمدة معاصر در فلسفة اخلاق و تربیت اخلاقی است که
میتوان آن را در زمرة نظریههای عاطفهگرا قرار داد. "جنبش مدافعان حقوق زن"، نیز
به عنوان یکی از جلوههای بارز دوران پستمدرن، از مدافعان سرسخت این رویکرد به
شمار میرود. به علاوه، طبیعتگرایی عملگرا نیز میتواند به عنوان مبنای فلسفی
دیگری برای این رویکرد قلمداد شود.
خلاصه ماشینی:
"صرفنظر از اینکه علل همدلی چیست و چگونه وارد عمل میشود، او همدلی را یکی از احساسات اصلی طبیعت آدمی میدانست و معتقد بود که همدلی غالبا چنان بیواسطه و مستقیم برانگیخته میشود که عقلا نمیتوان آن را از انفعال معطوف به نفع شخصی(خوددوستی[3]) یا مفید بودن، ناشی دانست(به اختلاف اسمیت با هیوم در مورد مسألة فایده، توجه شود)؛ وی مینویسد: ”هر قدر هم که بتوان انسان را خودخواه تصور نمود، باز در طبیعت او اصولی وجود دارند که وی را به ذیعلاقه بودن به سرنوشت دیگران سوق میدهند و سبب میشوند که نیکبختی دیگران را ضروری احساس کند“(دروبنیتسکی، ص75).
اما نادینگز(1998)، معتقد است به این دلیل که در سطح تجویزی، با توجه به تفاوتهای فرهنگی و شخصی در بروز غمخواری، اصول از جامعیت لازم بهرهمند نیستند، اصلگروی در غمخواری پذیرفته نیست[2]؛ مگر اینکه اصلی در چنان سطحی از کلیت مطرح شود که تنها تمایلات طبیعی افراد را مورد اشاره قرار دهد و نه گرایشهای اخلاقی انسانی را، که این نیز مطلق نیست.
مثلا فرد این نـدای درونی را میشنود که، «من باید، اما من نمیخواهم»، یا اینکه «چرا من باید واکنش نشان دهم؟»، و یا اینکه «این آدم سزاوار رنج بردن است، پس چرا من باید به او کمک کنم؟» نادینگز بر خلاف برخی از نظریهپردازان اخلاق معتقد است، پاسخ به این سؤالها نیازمند رجوع به یک اصل اخلاقی نیست؛ او معتقد است ما به حافظة خودمان از غمخواری، مورد غمخواری قرار گرفتن و تصویری آرمانی[1] از خود به عنوان افراد غمخوار[2] مراجعه میکنیم.
Noddings, Nel (1984), “Caring: A Feminine Approach to Ethics & Moral Education”, Berkeley: University of California Press."