چکیده:
مقالهی کواین،با نام«معرفتشناسی طبیعی شده»،منتشر شده در سال 1969،تأثیر فراوانی بر خط سیر مباحث معرفتشناسی داشته است.معرفتشناسی سنتی،بر دو مسألهی شکاکیت و توجیه،تأکید فراوانی دارد و برای حصول معرفت،رعایت برخی وظیفههای معرفتی را خواستار است.به عنوان نمونه،مطالبهی وظیفههای معرفتی در اندیشههای دکارت و کارنپ ملاحظه میشود.کواین،این نگاه دستوری به معرفتشناسی را ناکارآمد میداند و به جای آن،جایگزین شدن نگاه توصیفی به معرفتشناسی را پیشنهاد میکند.در نگاه او،معرفتشناسی،مقدم بر علوم نیست، بلکه این علوم هستند که بر معرفتشناسی،تقدم دارند.کیم،با انتقاد از دیدگاه کواین،معتقد است که امکان سلب جنبهی دستوری از معرفتشناسی وجود ندارد و برای ادعای خود،دلیلی را اقامه میکند.سخن کیم،با پاسخ افرادی هم چون کمپل مواجه شده است.در این مقاله،دیدگاه کواین،مورد بررسی و نقد قرار گرفته است و نشان داده شده است که ادعای کواین،هر چند از جهاتی قابلپذیر است،اما نمیتواند به عنوان یک کل،نظریهی صحیحی قلمداد شود.
خلاصه ماشینی:
"کواین،معتقد است که امکان سلب جنبهی دستوری از معرفتشناسی وجود ندارد و
است که انسان،دارای باورهای صادقی نسبت به خود یا عالم خارج باشد و آیا اصلا جهان
متفاوت از نظریهی فیلسوفان پیش گفته است و لاک(19)نیز نظریهای دارد که میتوان آن را
دو مسألهی شکاکیت و توجیه را میتوان مهمترین مباحث معرفتشناسی قلمداد کرد.
خلاصه میتوان گفت که معرفتشناسی سنتی،با مفاهیمی دستوری(24)سر و کار دارد که ابتدا باید به تحلیل مفهومی آنها بپردازد و در نهایت،راه رسیدن به آنها را معلوم سازد.
به چنین مطلوبی،لازم است معرفتشناسی را از جایگاهی که مقدم بر علوم برای آن در نظر
طبیعی است که همان کارکرد دریافت کنندههای حسی میباشد،و پرداختهی فاعل شناسا نیز
معرفتشناسی باشد،لازم است دارای وجههی دستوری باشد و با توجه به این که کواین،
است بر سخن کیم مبنی بر این که معرفتشناسی توصیفی،معرفتشناسی نیست.
درستی بیان میکند که تفاوت کاملا آشکاری میان معرفتشناسی سنتی و معرفت شناسی
لازم میآورد که قبل از پرداختن به مسألهی توجیه،روابط علی میان مشاهدات و نظریهها را در روانشناسی،مورد دقت و توصیف قرار دهیم و آنگاه به معرفتشناسی بپردازیم.
جای این سؤال است که آیا چنین کاری،احتمال حصول اشتباه را در مطالعات روان شناسی
ممکن است پرسیده شود که آیا با پذیرش وارد بودن چنین اشکالی بر نظریهی کواین،
دستوری است به کناری نهاد و رویکرد توصیفی معرفتشناسی را وجههی همت خود قرار
نامید،شکاکیتی واقعی است و فرد شکاک،واقعا در وجود جهان خارج یا درستی باورهای خود،شک میکند.
وضعیت ما در باب مطالعهی توصیفی و رابطهی آن با معرفتشناسی سنتی،هم چون قایقی است که نیوراث( 1983,92"